خوش آن روزی که این دنیا سرآید...

صبح با یه صدای بلند حزن انگیزِ دل نواز نیمه هوشیار شدم

وقتی کامل بیدار شدم دیدم پدر دارن خندوانه میبینن

و اون صدای حزن انگیز مربوط به مهمون برنامه اس.

اعتراف میکنم جز معدود صداهایی هست که حتی الان هم داره توی گوشم تکرار میشه!

( من کلا 6-5 تا اهنگ دارم که اگه یه زمانی هوس اهنگ گوش دادن به سرم بزنه همونا رو گوش میکنم!)

انقدر متن این شعر زیباس که زبان قاصره در برابرش !

جدای از صدای قشنگ، شخصیت اقای مهمون هم برام جالب بود.

و همین باعث شد فاصله ی بین صبحانه خوردن و اماده شدنم حواسم به تلویزیون هم باشه!

و صحبتهاش در رابطه با مساله ی فرهنگ واقعا خوب بود.

میگفتن کشور اتریش یه وام از امریکا یگیره برا بازسازی کشورش.

رییس جمهورش مبلغ زیادی از اون وام رو خرج مسائل فرهنگی کشور میکنن مثل ساخت محل هایی برا نماش تئاتر.

وقتی بهش میگن ما این وام رو دادیم که تو کشور رو بازسازی کنی و کارخونه بسازی

رییس جمهورش میگه من اگه بتونم فرهنگ رو توی جامعه ام توسعه بدم تونستم صنعت رو هم توسعه بدم ( نقل به مضمون)

 

موقعی این حرف رو شنیدم فقط داشتم به توصیه های اقامون در مورد فرهنگ فکر میکردم

نمیخوام بگم کاش مسئولین اجرایی و مدیران کشور ماهم در این حد به مساله ی فرهنگ ارزش میدادن

میخوام بگم کاش خودمون به این مساله ی فرهنگ حساس میشدیم

تک به تکمون به جای شعار دادن ! این مساله فرهنگ رو حداقل تو زندگی خودمون عملی میکردیم

مثل فرهنگ شهروندی، فرهنگ همسایگی، فرهنگ رانندگی و...

از قدیم گفتن قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

 

باید میرفتم بیرون و بیشتر از این نمیشد از صحبتای اقای مهمون لذت ببرم

مهمون برنامه اقای مهدی سلطانی بودن.

جهت اینکه خودم خیلی خوشم اومد از شعر و همچنین خوانش اقای سلطانی هردوش رو اینجا میذارم.

 

شعر

 

درین دنیا،تک وتنها شدم من

گیاهی در دل صحرا شدم من

چو مجنونی که از مردم گریزد

شتابان در پی لیلا شدم من

چه بی اثر می خندم

چه بی ثمر می گریم

به ناکامی چرا رسوا شدم من

چرا عاشق چرا شیدا شدم من

من آن دیر آشنا را میشناسم

من آن شیرین ادا را می شناسم

محبت بین ما کار خدا بود

ازینجا من خدا را می شناسم

چه بی اثر می خندم

چه بی ثمر می گریم

به ناکامی چرا رسوا شدم من

چرا عاشق چرا شیدا شدم من

خوش آن روزی که این دنیا سرآید

قیامت با قیام محشر برآید

بگیرم دامن عدل الهی

بپرسم کام عاشق کی برآید

چه بی اثر می خندم

چه بی ثمر می گریم

به ناکامی چرا رسوا شدم من

چرا عاشق چرا شیدا شدم من

 

دریافت خوانش با حجم 26.7

 

پ ن

امروز درسهای زیادی داشت برا من...

۲ نظر

نامه های خط خطی

الله است و جز او خدایی نیست. زنده و پاینده است . نه چرت او را فرامیگیرد و نه خواب.

(بقره 225)

 

سلام!

 فکر میکنم که اگر تو هم مثل ما میخوابیدی چه بر سر ما و دنیا می امد!

 حتی تصورش هم سخت است. تصور کنم که خوابیده باشی و نتوانی مراقب ما ادم ها باشی!

یا تصور اینکه مثل ما انسانها خسته شده ای و نیاز به استراحت داری.

ما، ادمهایی که با وجود بیداری همیشگیت در حال خرابکاری هستیم! اگر زمانی بخوابی چه خواهیم کرد!

خون یکدیگر را میریزیم.در حق همدیگر ظلم میکنیم. دروغ میگویی. تهمت میزنیم.روی زمینی که تو افریده ای فساد میکنیم. فرشتگان اعتراض کردند چرا انسان را افریدی که در زمین فساد کنند و خون یکدیگر را بریزند و فرمودی من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.1

میدانی حتی الان هم که بیداری و هیچ وقت نمیخوابی!گاهی فراموشم میشود که هستی و مراقبم هستی. گاهی انقدر درگیر خودم و خودخواهی هایم میشوم که یادم میرود کسی پشتیبانم هست. کسی هست که حتی اگر من حواسم نباشد و نبینمش و فراموشش کنم او بازهم به یاد من است. چه بقیه باشند و چه بقیه نباشند! کسی هست که بودنش، نهایت بودن هاست. کسی هست که حمایتش، نهایت همه ی حمایت هاست. کسی هست که اگر همه یدنیا هم سد راهم شوند او کمکم میکند.

راستی!چرا فراموشت میکنم با وجود این حجم عظیم بودنت؟

چرا وقتی ته چاه گرفتاری هستم یادم میرود این بودنت را!

چرا یاد نگرفتم به این بودنت "ایمان و اطمینان" داشته باشم؟

گاهی دلم برای "ایقان به بودنت" تنگ می شود...

 

1. ایه 30 سوره بقره

۱ نظر

خوب و بد

پریروزرفته بودم فرهنگسرا1 و  یه فرمی پر میکردم

داخلش نوشته بود بهترین و بدترین صفت اخلاقی که داری چیه!

با صداقت تمام :دی جفتشو نوشتم

ولی الان فکر میکنم باید به جای اون صفت بده که نوشته بودم

چیز دیگری مینوشتم

حالا چرا!؟

نشسته روبروم تو چشمام نگاه میکنه و به حساب خودش لج منو درمیاره

شایدم من اشتباه میکنم و قصدش این نباشه ولی نوع رفتارش همینو میگه

کلا همیشه همینجوری بوده

ولی نمیدونه وقتی من از یکی قطع امید کردم! یعنی بمیرمم دیگه قرار نیس به اون ادم رو بندازم

یعنی اگه تا اخر عمرمم بخواد هی با تیکه کنایه خون به دلم کنه قرار نیس به روی خودم بیارم

به قول شاعر "ما را به خیر تو امیدی نیس" میشه جواب همه ی تیکه و کنایه ها!

 

همونجا یه کلاسی تشکیل شد در رابطه با ازدواج

حاج اقایی که از قم اومده بود خیلی حرفهای جالبی میزد

هرچند به درد سن من نمیخورد برا دبیرستانیها بود!ولی در کل خوب بود

 

دیدن اونجا داغ دلمو تازه کرد

دلم تنگ شده برا اون دفتر بسیجمون که تو کانکس بود و پرده ی پنجره های کوچیکش چفیه!

 

تو ماه رمضانی یه بار خواب دیدم همه ی بچه های بسیج اومدن یزد و همه باهم تو خیابون بعثت بودیم نزدیک بازار

و از همونجا سوار یه اتوبوس واحد شدیم

فاطمه،عاطفه، اسماسادات، اسما، زهره، زهراسادات و...

الان هرکدومشون یه جای این کشورن...در این حد پخش و پلا شدیم!

 

1 : فرهنگسرای مهدویت جایی که مهدی یاوران تربیت میشن و اگه اشتباه نکنم یه زمانی حاج اقا پناهیان خیلی روش تاکید داشتن.بیشتر برا گروه سنی نوجوان هست یعنی دبیرستانیها. از لحاظ تشکیلاتی شبیه بسیجه ولی خب در اون حد گسترده نیس.

۰ نظر

...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خسته ی تنها

من به عنوان یه وبلاگ خوان!

پیشنهاد میکنم این وبلاگ رو بخونید! به نظرم خوندنش در حد نون شب اولویت داره!

دونه به دونه ی مطالب ارشیوی رو هم حتی!

باورکن وقتی که میزاری تلف شده حساب نمیشه

مگه اینکه واقعا پر و پیمون باشی!

 

خسته ی تنها

 

در پناه حق...

 

پ ن

به معنای عمیق نام وبلاگ توجه کنید نه معنای عامیانه !

۱ نظر

از اونور ریخته ها!!

دنبال کردن اخبار چیزی به جز! روز به روز نا امیدتر شدن از بعضی از مسئولین رو نداره...

اخبار مربوط به مواد تراریخته رو که ببینی نمیدونی دقیقا باید حرف کی رو باید باور کنی

حرف اون مسئولی که میگه من نمیدونم و اطلاع ندارم (! :| یعنی خاااااااااااااااک .... که انقد بی خیال میگی من نمیدونم! پس تو داری رو چه حسابی حقوق میگیری اخه!!) ولی اگه همچین چیزی هم باشه باید پیگیری بشه! ( خو کی پیگیری کنه؟؟ نظرت چیه مردم راه بیفتن پیگیری کنن؟ پس تو دقیقا به عنوان مسئول به چه دردی میخوری؟؟) رو به هیچ وجه نمیشه هضم کرد!!

 

حرف اون مسئولی رو که میگه ما امار رسمی نداریم رو هم باید به ناممکن ترین روش ناموجود توی انتهایی ترین قسمت غربی دل و روده جا داد!!

( ای الهی اون امار دونی رسمیتون منفجر بشه که ملت رو بیچاره کردید با این امارهاتون!)

 

 یه عده اونور دنیا میان یه چیزی رو تولید میکنن به عنوان یه محصول مفید با مثلا مصرف اب کمتر و کود فلان و...

و نمونه ی کاملش رو هم به ازمایشگاه نمیدن

و همون نمونه ی ناقص هم نتیجه ازمایشش روی حیوانات ازمایشگاهی و حتی گاو و خوک رضایت بخش نیس و در درازمدت باعث مشکلاتی مثل ناباروری میشه

چرا باید توی کشورما واردبشه و حتی کاشت بشه!؟

چرا باید توی نقشه مصرف و صادارات این مواد ی سری از کشورها اصلا وجود نداشته باشن؟

چرا یه سری از کشورها این مواد با درصد خیلی خیلی پایین رو فقط وارد میکنن؟؟ و بعدا همون رو هم دیگه وارد نمیکنن...

چرا باید مجلس این کاشت و واردات رو تایید کنه؟؟

مردم موش ازمایشگاهی ان عایا؟

اینجا هم باید تو سر بزنیم که دست های پشت پرده وجود داره؟

 

و از همه مهمتر اینه!

من موندم! چرا چیزی که خودشون حاضر نیستن لب بهش بزنن رو باید ما بخوریم!

چرا یه عده انقددددددددددرررررررررر مهربونننن اخه!!

اخه چرا شما انقدددددرررر فداکارید که اون وقت و هزینه رو صرف مردم خودتون نمیکنید!

 

حالا هرچی اقامون بگن سلام گرگ بی طمع نیس!

یه عده خوش خیال خوش بین ساده میان میگن شما ها توهم توطئه دارید...

 

بعدا اضافه شده

+ بخونید لینک ها رو...

2 تیر 95

1 تیر 95

 

 23 خرداد 95


2خرداد 95


19 بهمن 94
 ( بخصوص این لینک )

26 بهمن 94
( و این لینک)

1 تیر 95



29 خرداد 95
 

Blog.ir

22 اردیبهشت 95

 

 

21 تیر 95

 

 

24 اردیبهشت 95

 

 

:سکوت

۷ نظر

اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی...

صبح کنکور داشت

به اندازه ی خودش و در حد چیزی که میخواست تلاش کرده بود

هرچند من نه مثل خواهرهای بزرگتر بلکه مثل مادرها! انتظار داشتم همانقدری که توی فکر منه تلاش کنه!

انتظار داشتم بره اون  دانشگاهی که من خودمو به اتیش زدم ولی موفق نشدم!

انتظار داشتم یکی بشه خیلی خیلی موفق تر از من! ( این موفق یکم ایهام داره!)

ولی خب او فکرش فرق میکنه!

و اون فکرش رو من هم قبول دارم!

هرچند اگه قبول هم نداشته باشم خیلی مهم نیس! چون من فقط ی "خواهر بزگتر" م!

 

صبح از شدت استرسی که براش داشتم ! دلم میخواست گریه کنم!

شایدم دلیلیش کنکور و استرس اون نباشه!

شاید دلیلش دلشکستگی های اخیر باشه

شاید دلیلش بی پناهی های اخیر باشه

شاید دلیلی فراموش شدگی های این روزهام باشه!

باخودم گفتم! به محض اینکه رسیدم محل قرارمون

قبل اینکه دوستم بیاد و کار رو شروع کنیم!

میشینم یه دل سیر گریه میکنم ! هم برای استرس کنکور او! هم برای دل خودم!

ولی گریه نکردم! نه اینکه یادم بره و درگیر کارم شده باشم!

فقط دوستم زیادی زود رسید! :|

گریه کردن جلوی بقیه همونقدر سخته که نگه داشتن بغض سخته!

 

*عنوان از علیرضا بدیع " تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..."

 

۲ نظر

:(

این تحبس الدّعا شدن از مرگ بدتر است....


 فکری برای این نفس بی اثر کنید....

نرم افزار بدقلق

نرم افزار مربوط به پروژه بالاخره نصب شد!

البته نه به همین سادگی ها!!

منو کشت تا نصب شد!! :/

یه نرم افزار هم نیس! مثل سلسه جبال زاگرس! اینم سلسه نرم افزاره!

هرکدومش هم یه گیر و قلقی داره!

خلاصه اینکه کشت منو!!

بدیش هم اینه که حجیمه و رم و سی پی یو رو بیچاره میکنه!!

 

یه مبلغ  زیادی هم بابت اموزشهای این سلسه نرم افزار پرداخت کرده بودم

که الان مثل چی پشیمونم! یعنی اگه تو زندگیم! جایی باشه که واقعا پشیمون شده باشم! سر خرید همین اموزش هاس!!

از من مار گزیده به شما نصیحت! گول سرفصل های اموزشی که ملت میدن رو نخورید!!

چون ممکنه سرفصل ها زیاد باشن و به خیال خام ! کامل و جامع باشن!!

ولی دقیقا برعکسه! سرفصل ها زیاد! اموزش های کوتاه و بی کیفیت! با استادی که اصلا توضیح دادن بلد نیس!!

(یعنی من تو این ی موردما از استاد شانس نیاوردم! :/ )

 

از دیروز یادگیری مباحث اصلی رو استارت زدیم!

الان که نرم افزاره نصب شده و بعضی قسمتای اموزشه رو روی پروژه پیش ساخته اعمال کردم

میبینم خیلی باحاله! :دی اصلا جالب انگیزناکه که میبینی با دو خط کد تم ی برنامه کلا از این رو به اون رو میشه!

 

خلاصه اینکه! ما می توانیم! هرچند سنگ سر راهمون زیاد باشه :)

۳ نظر

درهم برهم!

اساسا کوتاه جواب میدم

مگر اینکه احتیاج به توضیح و تفسیر داشته باشه صحبتم

ولی!

 

وقتی کوتاه و سرد جواب میدم

معنیش اینه که دوست عزیز وقت و مکان خوبی رو انتخاب نکردی برا صحبت کردن :/

 

وقتی محترمانه و کوتاه جواب میدم

یعنی فرد محترم اونوری! من خط قرمزهایی دارم که تو داری از روشون پرواز میکنی :/

و عن قریبه که اون روی من بالا بیاد و ناک اوتت کنه!!

 

کاش میشد این چند خط رو به ی بنده خدایی نشون داد یا به هر طریقی که هس حالیش کرد!

ولی نمیشه و منم حوصله ی حرف و حدیث ندارم و تازه شایعات پشت سرم خوابیده !

 

+

بعضی ها! ادم های بسیار جالبی هستن!

موقع گرم بحثی و داری دلیل و منطق و سند میاری!

به هر دلیلی با ی جمله بحث رو قطع میکنن

و بعد از گذشت !چند ساعت! چند روز! چند ماه! یا دیده شده چند سال!

خیلی بی هوا شروع میکنن همون بحث قبلی رو ادامه دادن!

و جالب اینجاس که! وقتی صحبت خودشونو به خودشون میگی!

صرفا جهت اینکه دلخوری پیش نیاد!

همه چی برعکس میشه!

اصلا بحثی درکار نبوده!

و به دلیل جذاب "دوستی" بهتره بحث ادامه پیدا کنه

ولی چون "تو " ناراحتی ! ادامه نمیده!

 

میبینم اون زمانی رو که دیر هم نیست و این ادمها من رو راهی تیمارستان میکنن!!! والا

 

+

 

یعنی اگه جهنم هم مثل اینجا باشه!

میتونم بگم که ما یزدی ها جون سالم درمیبریم!!

چون! درست زمانی که از شدت گرما در حال تبخیر شدنیم!

چایی داغ و نبات می خوریم :/

یه همچین ادمهای جون سختی هستیم ما!!

 

دومین مرکز استان داغ کشور بعد از اهواز! دما بالای 40 درجه!

یه کم دیگه تلاش کنیم اول میشیم :/

 

+

 

۳ نظر
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان