حرفی نیست...

سلام

دو بار نوشتم و پاک کردم و فلسفه چیدم و کلمه ردیف کردم و جمله ساختم و تاسف خوردم

اما بی خیال همه ی اینها

یه جور ناجوری حال دلم خرابه....

امان از نبایدها و نبودنها و نشدن ها و نطلبیدنها...

 

مثل آن مرداب غمگینی
که نیلوفر نداشت

حال من بد بود. اما
هیچ کس باور نداشت

خوب می دانم
که تنهایی مرا دق می دهد

عشق هم در چنته اش
چیزی از این بهتر نداشت...

قیصر امین پور

Super TeD
۲۷ مهر ۰۱:۰۴
اتفاقی افتاده؟
پاسخ :
نه...مشکل همینه که "اتفاق"نمیفته!
شهاب الدین ..
۲۷ مهر ۰۱:۵۰
سلام
با اینکه شاعر نیستم و هیچ وقت شعر نگفتم،ولی بعضی شعر ها هست که وقتی بهشون برخورد میکنم،افسوس میخورم از نسرودنشون! اینقدر که حال دلم رو خوب توصیف کردن.
پاسخ :
سلام
دقیقا انگار بعضی شعرها رو سرودن برای زدن حرف دل!
פـریـر ...
۲۷ مهر ۱۴:۱۹
روشنا...چی شدی؟ :(
پاسخ :
عزیزم..چیزی نشدم ناراحت نباش:)
مهرناز .ج
۲۹ مهر ۱۲:۳۹
سلام عزیز دل، یاور همیشه همراه ^__^
نبینم غم و ناراحتی ت رو :(
من فدای اون جورِ ناجور..
جورش می کنم خودم :(
پاسخ :
سلام مهربانو
فدای مهربونیت عزیزممم :*
خدا نکنه عزیزجانم
مخلصیم بانو ناجور :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان