دیدم که جانم می رود...

تقریبا سه چهار ساله اگه اشتباه نکنم! هفته ی دفاع مقدس که میشه تیپ 18 الغدیر یزد تو حاشیه ی پارک کوهستان برنامه میذاره

امسال هم این برنامه پابرجا بود و یه تفاوت اساسی با سالهای قبل داشت!

تا حالا اردوگاه شهید مسعودی اهواز رو دیدید؟

تو اون اردوگاه امسال ک ما رفته بودیم برنامه ی خیلی جالبی داشتن. به این صورت که صحنه هایی از جنگ و وفات حضرت زهرا رو ساخته بودن

و راوی به صورت داستانی وقایع رو تعریف میکرد و بازیگرانی هم حضور داشتن

داسان از این قرار بود که چند تا دانشجو توی دانشگاه سر انقلاب بحثشون میشه و کرسی ازاداندیشی میذارن

دانشجوی چپی موقعی میخواست بره برا کرسی با یه یکی از جانبازای جنگ تصادف میکنه و در خلال رسوندن جانباز به محل مورد نظرش داستان شکل میگیره و این جانباز از روزهای اول جنگ و بمبارون ها تعریف میکنه و هم زمان با تعریف هاش صحنه ها هم برای تماشاچی ها اتفاق میافته

تیپ 18 الغدیر هم امسال یه همچین برنامه ای داشت

از تسخیر لانه ی جاسوسی ، زمین گیر شدن امریکایی ها تو صحرای طبس ، شروع جنگ تحمیلی، وفات امام خمینی و بازگشت ازاده ها تا رسید به داعش و جنگ سوریه و بعد هم ندای یا ایها العالم انا المهدی!

 

موقعی قسمت تسخیر لانه جاسوسی نشون میداد و ملت از دیوار سفارت بالا میرفتن به ریحانه گفتم دقت کن اون جلو ابتکار رو میبینی که جز نفرات اوله! فکر میکرد دستش میندازم که قضیه رو براش تعریف کردم و همزمان به این جمله ی حضرت اقا فکر میکردم که "ملاک حال افراده"

 

بعد هم صحنه ی صحرای طبس و بمبارون و شهادت شهید نفوذ محمد منتظر قائم.اینجا هم از خیانت بنی صدر گفتم براش که چطور باعث از بین رفتن اون همه  اسناد مهم و مهم تر از اون باعث شهادت منتظر قائم شد... و به این فکر میکردم که هنوزم خائن داخلی داریم و خیانت همیشه کشتن افراد و از بین بردن مدارک نیست.

دیشب جایی میخوندم که به مسئولی اطلاع میدن تو کابینه ی تو یه جاسوس وجود داره و اگه بخوای ما بهت میگیم. اون مسئول شکه میشه و میگه نه خودم پیداش میکنم. بعد از اینکه کلی میگرده و جاسوس رو پیدا نمیکنه بازم بهش زنگ میزنن که ما بهت میگیم و فلانی جاسوسه! طرف شکه میشه کسی جاسوس بوده که حتی به ذهنش هم خطور نمیکرده.طرف رو میکشه کنار و بهش میگه چطوری جاسوسی کردی! میگه من جاسوسی نکردم فقط  هیچ فرد متخصصی رو سرجای خودش و جایی که تخصص داشت قرار ندادم!

گاهی خیانت اینجوریه...

داخل پرانتز! کلاس سوم دبستان که بودم اسم کلاسمون منتظر قائم بود! فامیل معلممون هم همین بود...

 

بعد رسید به جنگ و رو دست کردن صدام برای حمله به ایران و داستان ادامه داشت تا رسید به ساخت داعش توسط عربستان به کمک امریکا و اسرائیل و نقشه نابودی مچ و بازوی ایران تو منطقه! مچ رو توی جنگ 33 روزه نتونستن قطع کنن چون بازو بهش خون رسانی کرد! این دفعه رفتن سراغ قطع کردن بازو تا مچ هم خود به خود از کار بیفته و بازهم صحنه هایی از مدافعان حرم.

بازهم تو کتابی که دیشب میخوندم یه قسمتیش از حضرت عباس به عنوان "غیرت عرب" نام برده بود. حرم حضرت زینب وسط معرکه اس و شیربچه های شیعه میشن نمادی از "غیرت"...میشن بازوی قطع شده ی "غیرت عرب". یه عده جاهل داخلی هم بهشون میگن عرب پرست.

اسرائیل داعش رو به وجود اورد و به جون سوریه انداخت تا جون خودشو نجات بده! یادمه توی یکی از کتابهای جنگی خوندم که سر توپهای سوریه همیشه به سمت اسرائیله! و اگه سوریه وحدت لازمه رو داشت خیلی قبلترها میتونست ریشه ی اسرائیل رو خشک کنه.

تو این صحنه ها سخن اقامون که گفتن 25 سال دیگه اثری از اسرائیل وجود نداره تحقق پیدا کرد و زمین اماده شد برا ظهور منجی...

منجی ظهور میکنه و ندای الا یا اهل العالم! انا المهدی...

«أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الامامُ القائمُ الثانی عَشَرَ
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الصّمْضامُ المُنْتَقِم
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن قَتَلوهُ عَطْشاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن طَرَحوهُ عُریاناً
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن سَحَقوهُ عُدواناً...

 

این همه گفتم که بگم! راه سخت و طولانیه! خار و خاشاک داره! فراز و فرود داره! ولی اون روز میرسه که موعود بیاد و عدالت رو برپا کنه و خوش به حال اونهایی که اون روز رو میبینن و درک میکنن و یار اون حضرتن...

دوستی داشتم که میگفت ما رو تو اشپزخونه ی حضرت هم راه بدن کافیه! همین که سیب زمینی پیاز هم پوست بکنیم برا غذای حضرت برامون افتخاره...

 

+

غدیر تموم شد و ملت مثلا بیعت کردن با شیر خدا ولی کاروان حسین (علیه السلام) 6-7 روز دیگه میرسه کربلا و روز خونین تاریخ رقم میخوره...

اصلا این روزا غمه که از در و دیوار میریزه...

 

ای ساربان آهسته ران، کارام جانم میرود

وان دل که با خود داشتم،با دلستانم میرود...

 

همینطوری دلی! عکسهای راهیان نور سال 94 رو میذارم ادامه مطلب...

یادمان اروند...

 

 

کانال حنظله (بعد از سیم خارداهاست...)

 

طلائیه(نزدیک به سه راهی شهادت)

 

 

 

یادمان شهدای محمودوند

 

 

یادمان شلمچه

 

شلمچه نقطه صفر مرزی

 

یادمان فکه

 

فتح المبین

פـریـر ...
۰۷ مهر ۱۷:۲۰
من اصولا وقتی همچین متنایی میخونم یا فیلمایی با این موضوع می بینم ساکت میشم و نمی دونم چی بگم...حالام همون شکلی شدم...
مرسی که این عکسا رو گذاشتی...
میدونی...من همش دلم می خواست برم و با چشم خودم این مناطق رو ببینم اما همیشه خانواده مجوز ندادن به خاطر راه طولانی و ترس از اینکه اتوبوس یهو چپ می کنه و فلان...
پاسخ :
یعنی دو نطقه خط صاف شدی؟ :))

خواهش می کنم عزیزجانم
ان شاالله یه روزی میری و میبینی اصلا مگه شما نباید به خاطر درس دفاعی ببرنتون؟ یادمه بچه های بعد ما رو بردن!
حسن امکانی
۰۷ مهر ۲۰:۳۳
گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند؛ بلکه آنان زنده و نزد پروردگارشان روزی می گیرند.

با "تخریبات انتخاباتی" بروزم ... لطفا سربزنید و نظرتون رو راجع به موضوع اعلام کنید.

اگر مایل بودید وبلاگ رو دنبال کنید و برای تبادل لینک هم اطلاع بدید.
پاسخ :
بله شهدا زنده اند...

ممنون از اطلاع رسانیتون
امیر بهزادپور
۰۸ مهر ۱۱:۴۸
عکسهای تاثیر گذاری بودند...
:)
پاسخ :
ممنونم
פـریـر ...
۰۸ مهر ۱۲:۳۳
نه دو نقطه خط نه! یه حس خاصی میشم :)

چرا دیگه...به عنوان اردو و اینا میبرن...ولی از بس اونجاها تصادف میشه مامان اینا نذاشتن برم :/
پاسخ :
:)

ای بابا... ان شاالله دانشجو که شدی میری😉
פـریـر ...
۰۸ مهر ۲۳:۴۵
ان شاء الله :))
پاسخ :
الهی امین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان