نیمچه طنز هفته :ی

*کلاس مهندسی پزشکی ها شنبه عصر با حداکثر تعداد نفرات تشکیل شد!!

خدایی خودم فکر میکردم اینا نهایتش 10 نفرشون بمونن تا ساعت 3!!

البته چون خودمم دانشجویی نیستم که سرکلاس حل تمرین برم!(به خصوص تو این دانشگاه!) توقعی هم نداشتم که بقیه بیان سرکلاس من :دی یه همچین ادم منطقی ای هستم :دی

اول کلاس یکی دوتا اشکال داشتن که حل کردم و بعدش هم خودم مساله نوشتم براشون.

یعنیا!من ذوق مرگ میشم وقتی میبینم اینا خودشون پیش قدم میشن بیان پاتخته واسه حل مساله!!

اصلا این چیزا انقدر برام غریب هست که حد و حساب ندارد! برا همینم خیلی ذوق میکنم :دی

سوال دومی که براشون حل میکردم سه قسمتی بود و واقعا سخت!! ولی خب با توجه به نمره ها و رتبه های کنکورشون! توقع داشتم نهایتا 20 دقیقه وقت صرف حل اون سوال بشه! ولی شیرین 1 ساعت وقت برد :دی

چرا؟ چون حاج خانم حل تمرین ! موقعی حل مساله رو برای این بندگان خدا توضیح میداد! یه قسمتش رو که دست برقضا روی جواب نهایی تاثیر داشت! نمیگفت:دی توی ذهن خودش بود و جواب رو هم بر همون اساس تعیین میکرد! ولی به این بندگان خدا نمیگفت!کاملا هم غیرعمدی! :|

و این چنین بود که همه ی کلاس ذهنشون درگیر سوال و جوابش شده بود و به تکاپو افتاده بودن!

و حاج خانم حل تمرین لذت میبرد از این تکاپو :دی

یکیشون بود که شدیدا منو یاد دو نفر از بچه های قدیمی مینداخت!

اداهاش موقع حل سوال و توضیح دادن! منو یاد همکلاسی قدیمم مینداخت و باعث میشد زیرزیرکی بخندم :دی

رفتار و اخلاقش هم یاد دبیر انجمن ای تی دانشگاه سابق!

و از اونجایی که حاج خانم حل تمرین قبلش اینا رو بابت مسخره کردن همکلاسیشون که پای تخته بود و یه چی رو اشتباه نوشته بود! دعوا کرده بود!! نمیتونست خودش درست و درمون بخنده! مجبور بود هی برگرده طرف پنجره کلاس! و یواشکی بخنده :دی :| (یکی از همکلاسیام میگفت عین استاد ق ترم اول خیره میشدی به افق :دی)

کسی که اومده پای تخته و محاسبات رو انجام میداد هم خیلی جالب بود! اصلا من این همه انگیزه رو تو وجود این ادم میبینم گل از گلم میشکفه!

و نفر سوم که باعث تبسم شد! نماینده ی کلاس بود که بعد از سه بار قرائت مساله هنوزم نفهمیده بود سوال چی میگه :دی  چرا؟ چون حواسش هم به محاسبات نفر پای تخته بود!هم به حاج خانم حل تمرین که سوال رو میخوند :دی یکی نبود بگه!پسرم شما تک بعدی هستی! یا سوال رو گوش بده یا محاسبات رو چک کن ! مانع از این که بقیه مسخرت کنن هم بشو!!

پرانتز باز : هفته پیش رفته بود دفتر استاد الف که یه کتابی ازش بگیرم! قرار بود همین نماینده کتاب رو بیاره برا استاد. موقعی رفتم دفترشون هرسه نفر بودن (نماینده استاد الف استاد الف2) به نماینده گفتم کی کتاب رو براتون بیارم! که استاد الف 2 گفت ولش کن!این که نمیخونه!الانم از لای پتویی که توی کشو کمدش بود برداشتش:دی) خب همه خندیدن! بعد باز گفت راسستی میم تو میانترمت چند شدی؟ یک که بیشتر نشده بودی؟ استاد الف گفت نه ! من برگش رو صحیح کردم شده بود "..." (1<"...") نماینده گفت استاد دقیق انقد "...."شدم ! و این چنین شد که یه ننمره میانترم باعث شد این دوتا استاد کلی سر بسر این طفلک بذارن! و مایه خنده جمع بشن :دی

در نهایت هم استاد الف گفت نه!من میدونم که میم در اینده تو این رشته حرف برای گفتن داره و خیلی پیشرفت میکنه ! و از استاد الف2 و من تایید خواست!! بچه بیچاره از اینور سرخ شده بود از اونور هم ذوق مرگ :دی

 

نکته ای که به شدت جالبه برام از این کلاس اینه: کافیه فقط یه بار به حالت توبیخی بگی "بچه ها"! همه میرن رو سایلنت! انگار نه انگار که تا یه ثانیه پیش این کلاس روی هوا بوده :دی

 به شدت حرف گوش کنن! و به شدت دوست داشتنی!(به قول خودم:| ! خیلی گوگولی هستن!:دی) از بین سه تا کلاس! اینا رو عمیقا دوست دارم! و از ته دل میخوام که همشون موفق بشن :)

 

 

+

 

دیشب به این نتیجه رسیدم که چقدر چیزها هس که من تجربشون نکردم!

و نمیدونم اگه شرایط تغییر کنه چجوری باید برخورد کنم!

چرا تا حالا اصلا برای بقیه ماجرا هیچ برنامه و یا حداقل نقشه ای پیدا نکردم!

چرا در راه رضای خدا دو تا دونه کتاب براش نخوندم به جای کتابهایی که موضوعاتش پرت بودن!

چرا فقط به نتایج شهودی خودم دل بسته بودم!

:|

 

+

 

میگه منتظر کسی هسی؟ امیدی داری؟!

میگم! من اگه ادم منتظر موندن و امید بستن به یه ادم خاص بودم که الان اینجا نبودم! ما رو چه به عاشقی! بی خیال!!

 

یکی از دوستان داره تلاش میکنه منو راهی کرمان کنه!

یکی از نزدیکان هم برنامه داره راهی تهران کنه!

عمیقا احساس میکنم تلاشهای هر دوشون بی فایده اس :دی

 

 

+

 

در عین داشتنتون ! نداریمتون

و در عین نداشتنتون! داریمتون....

مبارک باشه آقاجان...

 

* نوشتن این چند خط هیچ گونه ارزشی نداره و توضیه ای جهت خوندنشون نمیشه ولی نگارنده دوست داره ساعت های لذت بخشش رو ثبت کنه!:)

۲ نظر

آن که خواب خوشم از دیده ربودست، تویی...

اقا!!! اقا!!!

45 دقیقه توفیق اجباری  فیلم دیدم!همش سبد گل بود!

دقیقا به کجا چنین شتابان:|

نه خداوکیلی کدوم ادم عاقلی همچین کاری میکنه :|

اصلا مگه همین مردانی توی کره زمین وجود داره؟؟؟؟

حتی توی فیلمش هم نیس در این حد!!! :|

 

بگذریم!! هرچی بگم نشان دهنده ی میزان تعجب و تاسفم نیست:|

 

+

 

شنبه کلاس اخریم تشکیل نشد!

قرار بود اگه کلاسم تشکیل نشد برم پیش استاد الف در مورد کلاس حل تمرین صحبت کنیم

رفتم نبود دفترش منم همراه بچه ها رفتم خوابگاه و بهش پیام دادم که کلاسم تشکیل نشده هروقت امر کنید خدمت میرسم (:|)

نیم ساعت بعدش زنگ زد و رفتم دفترش.

یعنی!جا داره بگم! جاتون خالی!

مجلس روضه ای بود برا خودش

نمرات میانترم سه تا کلاس یکی از یکی قشنگ تر! ( به قول مهدیه همشون تکاور بودن :دی )

سوال هاشونم سخت نبوده ولی اسونم نبوده

خلاصه اینکه کلی استاد برام شرح مصیبت دادن!

تا اینکه استاد دیگری که هم اتاقی این استاده وارد شدن!

ملتفت شدم که ایشونم همین درس رو برای یکی از اون سه تا کلاس ارائه میدن!

استاد شماره دو (که ایشونم فامیلش با الف شروع میشه ) میگفت!

به خدا من دیگه اسون تر از این نمیتونم درس بدم!اصلا ما چیز سختی بهشون نگفتیم که!!

یاIQ من خیلی بالاس یا اینا مشکل دارن!!

(میزان اعتماد به نفس این استاد ستودنیست ;) )

هیچی دیگه نزدیک بود از سرویس جا بمونم به خاطر این مجلس روضه که دوتا روحانی داشت و یه شنونده! :))

استاد میگه اگه سرویس رفته بود زنگ بزن بهم!!

گفتم عموم اینجاس میاد دنبالم! میگه نه حتما خبر بده!باشه ای گفتم و رفتم!

تو دلم گفتم من عمرا با شما دو تا تا یزد بیام:| والا!

نیم ساعت ، چهل و پنج دقیقه یه سر حرف زدین فقط خب!!

تازه کاش یه چیز جدیدی بود!درس نخوندن جماعت دانشجو خو چیز تازه ای نیس!!

ملت نمیان دانشگاه درس بخونن که!

میان 4 سال وقت بگذرونن! و برن !تهشم بگن ما مهندسیم!

تو این چهارسالم! مهندسی پزشکیا واسه صنایعی ها قیافه بگیرن!

صنایعی ها واسه ای تی ها!

ای تی ها واسه نرم افزارها!

یعنی به واقع خاک بر سر این جو مثلا علمی :|

شماها هم بیخود دارین انقد خودتونو میچزونین !درس نمیخونن! تاپ تاپ بندازیدشون! تا دهنشون یه دور توسط شهرداری اسفالت بشه!

که درس عبرت بشه براشون! والا!

مگه دانشگاه قبلی نبود! ملت د امتحانا که میشد روانی میشدن! شب و روز دیگه معنی نداشت که کلا خوابگاه بیدار باش بود!

از اونورم هیچ استادی ککش نمیگزید که دانشجوش افتاده !یا مثلا از 50 نفر کلاسش !30 نفر افتادن!

اصلا اگه استادی تعداد افتاده های کلاسش بیشتر بود!ترم بعد تعداد واحد بیشتر و سخت تری بهش میدادن :|

این بندگان خدا جوونیشونو که فقط درس خوندن! الانم که دیگه ته مونده های جوونیشونه باید حرص درس نخوندن یه مشت بچه سوسول بی غم رو بخورن :|

ادمی که خودش دلش به حال خودش نمیسوزه! برا چی باید بقیه دلشون به حالشون بسوزه!؟

 

+

 

از سه تا کلاس! کلاس اخر رو دیروز رفتم که استاد معرفیم کنن!(اسمشو میذارم کلاس3)

این کلاس اشتثنائی ترین کلاسه!

ماکسیمم نمره برا ایناس! مینیمم نمره هم برا ایناس!

میانگین نمراتشونم البته نسبت ب دوتا کلاس دیگه پایین تره!

خلاصه!

تو راه که داشتیم با استاد میرفتیم! بنده خدا با چنان خجالتی میگه اینا خیلی چموشن که انگار تقصیر اونه!!

(همشون پسرن این کلاس پس طبیعیه یه کم :| )

وارد کلاس شدیم انگار جنگله!

هرکی یه وریه! سر و صدا ! دگر اوضاعی!

استاد معرفیم کردن بعد سر روز و ساعت کلاس داشتن با بچه ها هماهنگ میکردن!

میخواستن برا یه روزی دیگه بندازه که گفتم من کلا همین ساعتها رو خالی دارم و دانشگام!بقیه ش پره!

مخاطبم استاد و خب طبیعتا صدای من بین صدا(شما بخونید عربده مثلا)ی اینا پیدا نبود!

پسره میگه استاد این که اصلا صداش درنمیاد چجوری میخواد درس بده :|

هیچی دیگه! ملتفتین که همون لحظه براش نقشه ها کشیدم دیدنی!!

اینا نمیدونن من یه زمانی لقبم ارتشی بوده  :| هنوزم اگه اراده کنم همونم!

 

+

 

اولین جلسه کلاس 2 دیروز بود! نسبتا خوب بود!

هرچند ساعت کلاس 3-5 بود و همه خسته بودیم! ولی راضی بودم!

بچه های خوبیم بودن! برعکس کلاس3!!!

خب اینجاس که تفاوت دختر و پسر نمود پیدا میکنه!

تا ساعت 4:30 بی وقفه سوال حل کردم و این طفلکیها فقط 5 دقیقه اخر دادشون بلند شد که اونم طبیعی بود :دی

حالا اگه بچه های کلاس خودمون بودن! از ساعت 3:30 نق نق کردنشون بلند میشد :|

کلی هم در وصف اینکه اگه درس نخونین ته این 4 سال هیچی نمیشین و هرجا واسه کار برین تو سه سوت میفهمن بی سوادین! روضه خوندم :| البته خودشون خواستن والا من سرم به کار خودم بود!! جدی میگما!

بعد کلاس تو سرویس مسیر یزد خواب بودم! استاد دو بار زنگ زده بود که ببینه اصلا کلاسه تشکیل شده یا نه!

خونه که رسیدم دیدم تماس ها رو!زنگ زدم جواب ندادن!چند دقیقه بعدش خودشون زنگ زدن!

یه کم در مورد کلاس و بازخورد بچه ها حرف زدم و بعد باز روضه ها شروع شد!:|

انقدی که این استاد واسه کلاس 3 استرس داره!من ندارم :دی

دیگه دلم میخواست بگم استاد بیا و یه لطفی کن و خداحافظی کن! :| من از حرف زدن پشت تلفن بیزارم! بیزار!!

 

+

 

خیلی کار دارم!خیلی!

هم درس باید بخونم!هم تحویل پروژه دارم!هم کلی تمرین رو دستم باد کرده!

هم اینکه به شدت مضطربم! دعا کنید برام!منتظر یه خبرم! دعا کنید که اگه خیره و صلاحه اون اتفاقی که من میخوام بیفته!

اگه اون اتفاقه بیفته کلکسیون اتفاق های خوب این دو سه هفته ام تکمیل میشه

یه قول یه بنده خدایی! اون وقت میتونم تو چشم یه فلانی نگاه کنم و بگم! من اینم! نه اونی که تو تصور میکنی!

اینم به عنوان ختم پست بگم و برم!

استاد در راستای صحبت هاشون یه چیزی گفتن که بابتش هم کلی خجالت کشیدم هم حرص خوردم هم ناراحت شدم!

گفتن تو یزد هیچکس به خانم ها بها نمیده!انقد دختراشونو بد بار میارن که دختر بیچاره بزرگ که میشه یه ذره اعتماد به نفس نداره و یه مثالی هم از دانشجوهای مهندسی پزشکی زدن! و گفتن این دختر یزدیه و اینجوری !فلانی هم که همکلاسی شماس و فلانجایی  اونجوریه!

گفتم متاسفانه این پسر پرستی جز فرهنگ مردم این شهره...(تو دلمم گفتم خبر نداری بعضی از اساتید مثلا دکتر و درس خونده هم همینجورین... خانه از پای بست ویرانست...)

 

بالاخره تموم شد :دی

 

*عنوان از رهی معیری

 

 

انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند
یکی زندگی می کند
یکی تحمل
انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند
یکی تاب می آورد
یکی می شکند
انسان ها شبیه هم نمی شکنند
یکی از وسط دو نیم می شود
دیگری تکه تکه
تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر می کند
تکه ای یک روز ...

رسول یونان

 

۸ نظر

اقا وجدان گم شده!!

این متنی که در ادامه میاد رو دقیقا 15 خرداد نوشته بودم

که چون فرداش امتحان داشتم و وقتم کم بود نتونستم بیام پای سیستم

و منتشرش کنم به اسم دانش اموزهای دانشجونما!

 

"

چون با نظرشون موافق نیستی
چون کارشون از نظرت عقلانی نیس
چون این اراجیفی که میگن توجیه قابل قبولی برا زیراب زدن نیس
چون عقلتو نمیدی دست ی مشت بچه که تازه از دبیرستان بیرون اومدن و هنوزم فک میکنن دبیرستانین
متهم میشی به اقلیدس بودن!!
خاک بر سر جامعه ای که دانشجوهاش دنبال هر نوع یللی تللی باشند به غیر درس!

سرکار خانم از فلان تا جلسه سه بار هم سر کلاس نیومده بعد میگه استاد بده
سرکار خانم از لحظه ورودشون به کلاس تا لحظه خروجشون فک مبارکشون از حرکت نایستاده بعد می فرمایند استاد بد درس داده!!
حضرات عادت کردن تنبل بالا بیان بعد میگن استاد اینجا رو با امیرکبیر اشتباه گرفته
اخه احمق ها شما با این حرف دارید شعور و فهم خودتونو زیر سوال میبرید نه استاد رو!

حضرات معتقدن اگه ادمی درسی رو دو سه سال پیش پاس کرده باشه حتما همه رو یادشه
یا واقعا خودشون اینجورین و من کم حافظه یا اینکه...

زیراب زنی و بی معرفتی تو کت من یکی نرفته و نمیره و نخواهد رفت!!

به شدت امیدوارم امتحان فردا جوری باشه که خودشون از حرفا و کاراشون پشیمون بشن...
هرچند نرود میخ اهنین در سنگ...

"

 

دیروز استاد خبر دادن که برگه های پایانترم تصحیح شده و برید از اموزش نمره هاتونو بپرسید

این نمره ها فقط نمره پایانترمه

نمره کامل رو توی سایت میزنم براتون

 

امروز رفتیم اموزش اول صبح

نمره های ملت افتضاح بود که البته به من باشه حق میدم بهشون

هم درس ! درس سنگینی بود هم این ملت زیاد تنبلی کردن

 

قبل افطار متوجه شدم استاد نمره ها رو زده تو سایت

نمره مو که دیدم خداروشکر کردم

و فقط به این فک میکردم که اگه دانشگاه قبلیم بودم

و اساتید قبلی قرار بود نمره اخر رو بدن

با اینکه نمره ی ماکس میانترم و پایانترم بودم

هیچ وقت این نمره رو بهم نمیدادن

توی گروه تلگرام متوجه شدم خیلیا پاس شدن

من جمله همون خانمی که حرکت فکشون سر کلاس غیر قابل توقف بود و اون خانم محذوف( به قول استاد)

و البته چیز اصلی که متوجه شدم سیل حرف هایی بود که همین خانم پشت سرم زده بودن

اینکه اون خانم تقریبا همه ی نمره ی اکثر درساشون ماکس کلاسه برا من اهمیت نداره

چون هیچ وقت برا نمره درس نخوندم و نخواهم خواند!!

ولی اینکه واسه خاطر نمره پشت سرم حرف بزنن

اونم فقط به خاطر 5 نمره !!

اصلا بهم جا نمیره!

 

من بابت اینکه اکثریت کلاس پاس شدن واقعا خوشحالم

هرچند حرکت استاد رو قبول ندارم

نه به شوری اساتید قبلی و نه به شیرینی اساتید جدید!

 

دو تا نکته وجود داره

 

اول اینکه یکی از درسای ترم بعدمون هم قرار بود با همین استاد ارایه بشه

و بچه ها همون صبح رفتن به رییس دانشگاه درخواست دادن که حتما این استاد عوض بشه

 

دوم اینکه همین ادمایی که تا قبل ظهر استاد مورد نظر رو مورد لعن قرار میدادند

بعد اعلام نمرات این استاد دیگه شده بود استاد خوبه!

و شد همون که حدس میزدم...

 

 

کاش قبل اینکه حرف بزنیم وجدان و اخلاق رو هم در نظر بگیریم...

 

پ ن

پدر و مادر محترم ی وقتایی ی حرکتایی میزنن

که ادم دوس داره سرشو بزاره زمین بمیره...

اخه انقد...

خدایا پناه بر تو...

 

بعدا نوشت

 

ای جماعت دانشجو و دانشگاهی!

ثبت نام عتبات دانشگاهیان از 10 خرداد شروع شده و تا 25 خرداد هم ادامه داره

اگه کسی تمایل به ثبت نام داره تا زمانش تموم نشده اقدام کنه

عتبات دانشگاهیان

۱ نظر
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان