فکر میکردم ادمی که هیچ وقت تیکه ها و طعنه های بعضیا رو به روی خودش نمیاره! اینا رو متوجه نمیشه
فکر میکردم خیلی خیلی خوش بینه که همه ی اون حرفهای سخت رو خوب میبینه!
فکر میکردم این خوش بینیه مفرطشه که باعث میشه بعضی از ادم ها رو زیادی خوب ببینه!
ولی فهمیدم خیلی ساده بودم!
فهمیدم این رفتار فقط در مقابل کسایی اتفاق میفته که اون ادم دیوانه وار قبولشون داره و دوستشون داره!
کافیه طرف رو قبول نداشته باشه!یا اینکه اون ادم مربوط بشه به ادمهایی که دوستشون نداره!
چنانی حرفها و حتی کوچیکترین حرکات رو تفسیر میکنه که اصلا در ذهن نمیگنجه!!
اینجور ادمها رو نه میتونم درک کنم! و نه میتونم حس خوبی بهشون داشته باشم...
+
قبلا هروقت یکی به حساب دلداری بهم میگفت "بی خیال میگذره"
بهش میگفتم "بگذرد لیک با خون جگر"
از اون زمان چند سال گذشته
من بزرگتر شدم...صبورتر شدم...هرچند هنوزم گاهی قافیه سخت میشه و خارج میزنم
ولی دیگه در مقابل این " بی خیال بگذرد"ها! فقط یه سر به نشونه ی تایید تکون میدم
فکر کنم دارم یاد میگیرم "سخت نگیرم"...
تموم ادم هایی که باهام ارتباط نزدیک و صمیمانه داشتن منو با همین سخت گرفتنهام به یاد میارن...حتی توی کوچیکترین خاطراتمون جایی هست که من "سخت گرفته"باشم...
یه وقتایی احساس میکنم همه ی این مشکلات و موانع فقط برا همینه که خدا بهم بفهمونه همیشه اون چیزی که منِ غدِ یه دنده میخوام درست نیست...یا حتی اگه درسته راهش این نیس...
+
یه عده هم هستن که حکم خدا رو هم واسه خودشون تفسیر میکنن...روابط رو به احکام ارجح میدونن...
امان از ما ادم ها...
+
یه چیزهایی داره تو بیان اذیتم میکنه...چیزهایی که فقط مختص بیان نیست...