نامه های خط خطی

نامه هفتم

 

چو رسی به طور سینا "أرِنی" بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"

حافظ

 

سلام خدا

میبینی حافظ چه جوابی داده !چجوری لن ترانی رو برای خودش حل کرده!

منم باید همینجوری ندیدنت رو برای خودم حل کنم

باید به خودم بگم مگه همه چیز رو با چشم سر میشه دید!؟

مگه اصلا حتما باید با چشم سر ببینی تا باور کنی!؟

یه نگاهی به دور و ورت بنداز!

به غیر یه افریننده ی توانا و دانا کی میتونی این نظام هستی رو افریده باشه؟

کی میتونه برای چرخش این چرخ گردون برنامه ریزی کرده باشه!؟

موسی(عیله السلام) میدونست که نمیشه تو رو با چشم سر دید

مموسی (علیه السلام) گفت که "ان الله لا یری بالابصار و لا کیفیة له و انما یعرف بآیاته و یکلم باعلامه"

خدا را باید فقط و فقط با نشانه ها و آیاتش درک کنیم . خدا رو باید با چشم دل دید نه چشم سر.

قوم جاهلش نفهمیدن! عین بعضی از ما .

عین همون وقتایی که رسیدیم به در بسته و امیدی به کسی نداریم و عصیان و سرکشی میکنیم و داد و فغان که اصلا کو این خدایی که همه میگن! پس چرا نیس ! چرا نمیاد ما رو نجات بده!

غافل از اینکه خدا هست و میبینه و میشنوه .

غافل از اینکه خدا داره اروم اروم همه خرابکاری ها رو درست میکنه و فقط منتظر یه اشاره از سمت ماست

فقط منتظر اینه که ما یه بار از ته دل و با چشم دل به وجوش ایمان بیاریم و درکش کنیم

با چشم دل باید دید خدا رو...

«لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ»

انعام/ 103

۶ نظر

نامه های خط خطی

نامه ششم

 

هرگاه که بندگان من، از تو درباره ی من بپرسند، بگو که من نزدیکم.

بقره/186

 

سلام خدا

خدا میگه تا حالا نزدیکیت رو حس کردم یا نه!؟

مگه میتونم نزدیکیت رو حس نکنم

وقتی همه جا هستی!

وقتی به هرچیزی که نگاه میکنم نشانه ای ازت میبینم

وقتی به هرطرفی که می چرخم یه چیزی هست که منو یادت بندازه

که نشونم بده هستی و چه زیبا نمود پیدا کردی توی هستی و دنیا

تا حالا دور شدی ازم!فاصله پیدا کردی!؟

نه تو همونی که میگه نحن اقرب الله من حبل الورید

همونی که از رگ گردن هم بهم نزدیکتره

مگه میشه دور بشی ازم! مگه میشه فاصله بگیری!

ولی من ازت دور شدم،فاصله گرفتم

فکر کردم خودم میتونم همه چی رو حل کنم

فکر کردم خودم انقد توانمند شدم که از پس هرچیزی بربیام

فکر کردم انقد دانا شدم که بهترین رو تشخیص بدم

ولی دریغ! من نه انقدر توانمند شده بودم و نه دانا

من فقط خودبین شده بودم

من ازت فاصله گرفته بودم و یادم رفته بود تویی که همه چیز رو میدونی

تویی که بهترین رو برای من و هرکسی رقم میزنی

تویی که نزدیکترینی به من...

۲ نظر

نامه های خط خطی

نامه پنجم

 

او اول و آخر و ظاهر و باطن است.

حدید /3

 

سلام خدا

بعضی وقتها برای صدازدنت می گویند هوالباطن! چرا باطن؟

 چون نمیبینیمت با این چشمهایی که هزاران گناه کرده اند ؟

اصلا رویمان می شود با این چشمهای پرگناه ببینیمت؟

سنگ پای قزوین گاهی جلوی رو سیاهی ما ادم ها کم می اورد

گناه که میکنیم! توقع دیدنت را هم داریم! این دیگر نوبرش است!

حالا چرا میگویند هو الظاهر؟

 با همین چشمها میبینیمت؟

مگر همچین چیزی امکان دارد اصلا!؟

میگوید از  زمانی بنویسم که رد پایت را در زندگی حس کردم

مگر می شود که نباشی؟

در این بل بشو و اشفته بازار زندگی اگر نباشی که من جا میزنم

اگر بدانم نیستی که میمیرم

مگر می شود حست نکنم

همین که میدانم میشد بدتراز این بشود ولی تو نگذاشتی یعنی هستی! حتی اگر من با این چشمها نبینمت!

اولین بار کجا بودی؟

 دروان شیرخوارگی! وقتی همه میگفتند این نوزاد مردنی ست

دفعه ی بعد کجا بودی؟

آن تصادف کذایی که حتی کوچکترین زخمی هم برنداشتم

بعدترش هم همین الان هست!

همین الانی که چشم امیدم فقط و فقط بند حضور توست

اگر نبودی! اگر اطمینان نداشتم که هستی! به که دل میبستم؟ یاری کننده ای نداشتم..

هستی! پیداتر از همه ی پیداها!

همین که در اوج سختی ها حست میکنم یعنی هستی!

۲ نظر

نامه های خط خطی

الله است و جز او خدایی نیست. زنده و پاینده است . نه چرت او را فرامیگیرد و نه خواب.

(بقره 225)

 

سلام!

 فکر میکنم که اگر تو هم مثل ما میخوابیدی چه بر سر ما و دنیا می امد!

 حتی تصورش هم سخت است. تصور کنم که خوابیده باشی و نتوانی مراقب ما ادم ها باشی!

یا تصور اینکه مثل ما انسانها خسته شده ای و نیاز به استراحت داری.

ما، ادمهایی که با وجود بیداری همیشگیت در حال خرابکاری هستیم! اگر زمانی بخوابی چه خواهیم کرد!

خون یکدیگر را میریزیم.در حق همدیگر ظلم میکنیم. دروغ میگویی. تهمت میزنیم.روی زمینی که تو افریده ای فساد میکنیم. فرشتگان اعتراض کردند چرا انسان را افریدی که در زمین فساد کنند و خون یکدیگر را بریزند و فرمودی من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.1

میدانی حتی الان هم که بیداری و هیچ وقت نمیخوابی!گاهی فراموشم میشود که هستی و مراقبم هستی. گاهی انقدر درگیر خودم و خودخواهی هایم میشوم که یادم میرود کسی پشتیبانم هست. کسی هست که حتی اگر من حواسم نباشد و نبینمش و فراموشش کنم او بازهم به یاد من است. چه بقیه باشند و چه بقیه نباشند! کسی هست که بودنش، نهایت بودن هاست. کسی هست که حمایتش، نهایت همه ی حمایت هاست. کسی هست که اگر همه یدنیا هم سد راهم شوند او کمکم میکند.

راستی!چرا فراموشت میکنم با وجود این حجم عظیم بودنت؟

چرا وقتی ته چاه گرفتاری هستم یادم میرود این بودنت را!

چرا یاد نگرفتم به این بودنت "ایمان و اطمینان" داشته باشم؟

گاهی دلم برای "ایقان به بودنت" تنگ می شود...

 

1. ایه 30 سوره بقره

۱ نظر

نامه های خط خطی

سلام دوست من!

راستی من با چه اسمی باید صدایت بزنم؟

میدانی گهگاهی ک خیلی دلم میگیرد دلم میخواهد صدایت کنم " یا حبیب الباکین"

گاهی که دلم از آدمهایت می گیرد و دوستی هایشان تیره می شود، میفهمم هیچ دوستی مثل خودت نمی شود!

میفهمم که "یا رفیق من لا رفیق له" هستی!

میفهمم رفیقی هستی که دلم ذوق میکند بودنت را!

اصلا انگار بو میکشد رفیق بودنت را...

دوست من ! چطور صدایت کنم که درخورت باشد!؟

چطور صدایت کنم که عظمت دوستم را نشان بدهد؟

انقدر خوبی و انقدر اسم های گوناگونی داری که درمیمانم کدامشان رو بیشتر میشناسم و دوست دارم!!

میدانی!خیلی بد است که از بعضی اسم هایت می ترسم!

اسم هایی که قدرتت را به رخ میکشد

اسم هایی که نشان میدهد اگر بد باشم چه می شود! مثل این اسمت "الخافض"!

سعی میکنم از امروز بروم دنبال معانی اسم هایت!

دلم نمیخواهد از اسم هایت بترسم!

میخواهم دلم را بند کنم به همین اسمهایی که ازشان می ترسم!

میدانم که این ترسم از نشناختن است!

که اگر میشناختمت اگر اسم هایت را خوب میفهمیدم ترسی نبود...

دوست من بیشتر از الخافض بودن! رحیم است! رحمان است...غفارالذنوب است...

 

یَا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ...

یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ...

۰ نظر

نامه های خط خطی

سلام!

یک هفته گذشت... یک هفته ای  که گه گاهی مغزم و ذهنم گریز زده به خط ب خط نامه ی قبلی...

می گوید دوستیم!

واقعا دوستیم؟ اصلا دوستی با تو چگونه است؟ دوستی با "خدا" چه رنگیست؟ سفید یا آبی!؟

نمیدانم... اگر واقعا دوست باشیم یعنی نسبت به یکدیگر وظایفی هم داریم...

تو از من "بندگی" میخواهی...من از تو "لقاء الله"... یعنی من لقائت را میخواهم...

تو از من میخواهی که بنده ات باشم! همان طور که "فاطمه" بنده ات بود...

قول میدهم که "فاطمه"ات را بیشتر بشناسم..که بتوانم با شناختش بندگی کنم...

چیزی از "فاطمه"ات نمیدانم جز خوبی...جز پاک دامنی و عفت...جز حجاب و حیا...

ولی "فاطمه" ات مادرِ پدر بود..."فاطمه"ات همسر "علی" بود ..."فاطمه"ات مادر "حسنین" بود..."فاطمه"ات بزرگ بود...خیلی بزرگ...

هرچقدر هم سخت باشد باز من میخواهم...دوستی ات را می خواهم...شروع می کنم به شناختن "فاطمه"ات!

شروع میکنم ب طی کردن مسیر بندگی با شناخت بنده ی صالحت...

"فاطمه" چگونه بود؟

میدانی!دوستی ات برای من خوب است خیلی هم خوب!

ولی هر دوستی ای قهری هم دارد... از همین الان بگویم که از قهر کردنت می ترسم!خیلی هم می ترسم...

لابد میگویی قبلا هم خودت قهر کردی....میدانم که خودم قهر کردم...میدانم قهرم طولانی بود...

نمیخواهم بگویم بچگی کردم یا از روی جهالت کودکی ام بود...

نه! هم من میدانم و هم تو که کودکی نبود...بچگی نبود...قهر کردم چون فکر میکردم فراموشم کردی...

چون فکر میکردم مرا نمیبینی... فکر میکردم تمام حال خراب و درماندگی ام به خاطر ندیدن توست...

هرچند ان ته ته های وجودم میدانستم که اگر مرا ندیده بودی اوضاع خیلی وحشتناک تر از آنچه بود می شد...

قهر بدی بود...سنگینی اش تا ابد روی دلم می ماند...

حالا که بعد از این همه مدت آشتی کردیم و دوست شدیم...

میخواهم قول بدهم دیگر قهر نکنم...میدانم قول سختی است ولی سخت بودنش دلیل بر غیرممکن بودنش نیست...

من هیچ وقت قهرت را نمیخواهم...من وحشت دارم از دیده نشدنم...

دوست بمانیم ...تا ابد...تا انتهای بندگی من ...تا رسیدن به لقایت...

 

پ ن

اعتراف می کنم از اون زمان تا الان قهر نکردم باهات...

۰ نظر

نامه های خط خطی

سلام خدا!

راست می گوید! تو میدانی من که هستم! چه ها که نکردم و کردم...حتی چه ها ک خواهم کرد...

تو میدانی که ...

مهربان نیستم و حتی خودخواهم...

خوب نیستم...

زود کم می آورم و زود دلشکسته می شوم...

ادعایم سقف اسمان را هم متلاشی کرده....

خیلی چیزها را بلد نیستم و غرور مزخرفی دارم ک اجازه ی یادگیری نمی دهد...

گاهی حسادت می کنم و ان هم برای انهایی ک رنگی برایم دارند...

رو اورده ام به تنهایی و گاهی فکر می کنم این تنهایی چقدر هم خوب است!

همین که مجبور نباشم توضیحی بدهم یعنی خوب است!

همین که کسی نخواهد حرف بزنم خوب است!

میدانی که لبخندهای کوتاهم اگر باشند سهم رنگ آسمان است و لطافت کودک...

میدانی که هر چقدر هم بد باشم بازهم قبلم میتپدد برای انهایی که زمانی دوست بودند...

اخر حرمت داشت دوستی و رفاقت... قشنگ بود رویای صادقه ی کودکانه ام وهرچند تلخ ...ومیدانی ک شکستم ب پای همان رویا...

میدانی که می ترسم از این "من"! می ترسم و بد هم می ترسم...

ادم هایی را دیدم که از تو می ترسند ب خاطر عذابی ک شاید مستحقش هم هستند...

ولی من از "خودم" می ترسم!

از همین "خودی" که گاهی خیلی بد می شود!

از همین "خودی" ک گاهی همه چیز را در ذهنش ردیف می کند و دانه به دانه می شکند ....خرد میکند و خاکشیر می شوند...از همین "خودی" ک طوفانی می شود...

حتی از "خودی" که احساساتی می شود و میخواهد که محبت کند...این یکی دیگر واقعا ترس دارد!

راستی خدا! همه ی اینها را میدانی و بازهم من را بنده میدانی؟ یا نه! من توهمی دارم از بنده ی تو بودن؟

اصلا خدا بنده ی تو بودن چطوریست؟ حتما باید همانند "علی" شد!؟

اخر علی شدن که کار هرکسی نیست..یا بهتر بگویم علی شدن ک کار من نیست...

"فاطمه" چه؟ باید "فاطمه" شد؟ از همه ی "فاطمه" شدن فقط اسمی را یدک می کشم...

و چقدر خجالت اور که هیچگاه همین اسم را هم درک نکردم...

خدا هیچ وقت نفهمیدم چرا امتحان میگیری... بنده های خوبت را که میشناسی...

امثال من هم ک "رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون "....

امتحان میگیری که بگویی فقط این بار! این بار را بیا و بشو بنده ی من! این بار را بخاطر خودت "ادم" باش... آخر این "ادم"شدن...این "بنده"شدن چطوریست؟

چقدر پایم لنگ می زند برای "بندگی"....

۰ نظر

نامه های خط خطی

سلام

سال قبل حدودا همین موقع ها بود که یکی از دوستان

کتاب نامه های خط خطی سرکام خانم عرفان نظر اهاری رو بهم معرفی کردن

پیشنهادم اینه که کتاب رو تهیه کنید و بخونید

سبک کتاب به این صورت هس

بیشتر از اینکه کتاب باشه دفتره!

52 هفته ، 52 متن داره

و 52 صفحه ی خالی که شما باید داخلش بنویسید!

 

سال قبل که شروع به خوندن کتاب کردم

تقریبا تا هفته ی پنجم پیش رفتم

و چون این کتاب تو خونه ی ما مشترک هس

من متن هامو تو فایل ورد نوشتم با رمز :دی

ولی قصدم اینه از این هفته

دوباره خوندن کتاب رو شروع کنم

و متن هر هفته رو همین جا بنویسیم

عنوانش هم میشه شماره همون هفته

ان شاالله از این هفته استارتش زده میشه

۲ نظر
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان