سلام
دو بار نوشتم و پاک کردم و فلسفه چیدم و کلمه ردیف کردم و جمله ساختم و تاسف خوردم
اما بی خیال همه ی اینها
یه جور ناجوری حال دلم خرابه....
امان از نبایدها و نبودنها و نشدن ها و نطلبیدنها...
مثل آن مرداب غمگینی
که نیلوفر نداشت
حال من بد بود. اما
هیچ کس باور نداشت
خوب می دانم
که تنهایی مرا دق می دهد
عشق هم در چنته اش
چیزی از این بهتر نداشت...
قیصر امین پور