امروز از اون روزا بود که میشد لقب بدترین روز سال رو بهشون داد
خیلی همه چی تو هم شده
از کنترلم خارجه
و این روی مغز و اعصابمه
با استادم صحبت کردم واسه پروژه
اولش از این پروژه های ابکی معرفی کرد
البته نه اینکه واقعا ابکی باشه ها!نه سطح توقع من زیادی بالاس
ادم ایده الیستی مزخرف ب قول بعضیا:))
خلاصه که استاد هم وقتی فهمید دنبال چی ام و چجوری میخوام باشه پروژه ام
یه چی رو مطرح کرد که با حساب و کتاب خودش دو سال وقت میگیره:)
و این یعنی همه حساب کتابای من برا زودتر تموم شدن کارشناسی پر:دی
گرایشی که میخوام ارشد بخونم هم در همین راستای موضوع پروژه اس
البته واضحه که هیچی معلوم نیس و هیچکی از فردای خودشم خبر نداره
الان اگه هنوزم عین قدیما بودم باید بخاطر اینا کلی ذوق میکردم ولی دریغ....
یه چی دیگه هم هس
یه چیزی رو باید یه بار برای همیشه تو مغزم فرو کنم که اگه نکنم هرچیزی ممکنه پیش بیاد
پس بفهم دختر جون
چه بخوای چه نخوای همینه که هس تغییرش نمیتونی بدی!بفهم تغییری در کار نیس!
هیچ وقت هیچ وقت همراه بودن نمایشی برای هیچکی دل انگیز نی
تقلبی بودنش حال ادم رو بهم میزنه
تقلبی همراه نباشیم:)