بالاخره امروز مدارکمون رو تحویل دادیم به مسئولش!
ان شاالله اگه زنده باشیم 5 اسفند حرکته...
یعنی میشه برم و ادم وار برگردم؟ یا میشه برم و اصلا برنگردم؟
باورم نمیشه...
+
دیروز با وجود اینکه هزار دفعه قبلا بحثش رو کرده بودیم!
بابا اومد شرکت و به مهندس ف گفت که ساعت کاریم رو تغییر بده که رفت و امدم همراهشون باشه! (هرروز صبح و ظهر از مسیر شرکت رد میشن)
چرا نمیخواد قبول کنه من اون بچه بی زبون ساده ی 17-18 ساله که پنج سال پیش از این شهر رفت نیستم؟
+
این روزا خیلی بد میگذرن
همش خستگی و کلافگیه
جدیدا غدد اشکیمم زیاد فعال شدن
از من بعید بود این یه قلم!
شدم مصداق "هر دم از این باغ بری میرسد! تازه تر از تازه تری میرسید..."