زندگی رو درک نمیکنم!
بازی هاش رو!
پرتگاه هاش رو!
حتی صعودهای ناگهانی رو!
هرچی بیشتر جلو میرم بیشتر میفهمم نیستم اونی که فکر میکنم هستم!
و حتی اونی که بقیه بهم میگن هستی!
اصلا انگار یه جاهایی رو ول دادم که جای ول دادن نبوده!
یه جاهایی رو سخت و سفت گرفتم که میشده با ملایمت گرفتش!
نه من اطرافیانمو درک میکنم
نه اطرافیانم منو
از این قسمت های زندگی خیلی میترسم
ترسی که شاید دلیلیش ضعف نباشه!
الا بذکر الله تطمئن القلوب...