حاج خانوم و دخترش مهمون خونمون بودند
صحبتهاشون مثل همیشه که خانم ها دورهم جمع میشوند از بحث اصلی خارج شده بود
و بنده به حکم مترسک سر جالیز روبروشون نشسته بودم
و هر از چندگاهی لبخندکی میزدم
در خلال صحبت ها حرف از امراض هم شد
حاج خانوم کمردرد شدیدی داشتند
مادرهم همان مشکل رو دارند البته با شدت کمتری
مادر یکی از نقل قولهایی که سندیت نداشت را در این موضوع امراض گفتند
اما نظر حاج خانوم خیلی برام جالب بود
حاج خانوم می گفتند خدا هرکی رو بیشتر دوست داشته باشه
درد بیشتری هم بهش میده که بیشتر به یاد خدا باشه
و به واسطه ی این درد و رنج از یاد غافل نشه
حاج خانوم میگفت ادم های بی درد و رنج زودتر از یاد خدا غافل میشوند
دردی ندارند که به واسطه اش یاد خدا بیفتند
ادمیزاد هم که وقتی خوشی بزنه زیر دلش
دیگه هیچ!
دقت کردید وقتی درد و رنجی داریم بیشتر به یاد خدا هستیم!