میدونی چیه؟
یه روزایی زندگی یه جوری پیش میره
که فقط حالیت کنه هنوزم که هنوزه اونی نیستی که باید باشی!
+
بچه ها لطف کردن و تو گروه "خوش اخلاق باشیم*" ادد کردن منو
قرار گذاشتیم از اول محرم یه چله خوش اخلاقی بگیریم
یه جدول چهل خونه هم کشیدیم و تاریخ گذاری(!) کردیم
قرار بر اینه روزایی که خوش اخلاق بودیم رو با علامت + بزرگ پر کنیم و روزایی که بداخلاقی کردیم رو با × کوچیک!
تصورم این بود که تعداد کمی از خونه ها با × پر میشه
ولی از همون روز اول تا 5 روز بعدش هر روز یه لحظه ای بوده که بداخلاق بشم
با خودم فکر می کردم که خب من که صدسال یه بار حرف میزنم تو خونه
حرف زدنمم که با نزدنم یکیه! پس بداخلاقی ندارم!
تو دانشگاه هم که کلا مدلم مدل بدخلقی کردن نیس!
ولی میبینم اونقدرها هم که تصور می کردم خوش اخلاق نبودم
اما!اما! خوبه این چله ! ادم رو حواس جمع میکنه
اگه عمری باشه میخوام همینطوری بقیه مراحل خودسازی رو پیش برم
+
این روزا یه جمله تو مغزم زیاد چرخ میخوره
" من مرد روزهای سخت زندگی ام"
واقعا هم بودم یا حداقل تلاش کردم که باشم...
+
قبل ترها کسانی را که میگفتند «توفیق» انجام فلان کار را نداشتیم یا مثلا «توفیق» شرکت در فلانه مجلس را نداشتیم، درک نمیکردم
با خودم میگفتم مگه روضه رفتن و سخنرانی رفتن هم توفیق میخواد!خو پاشو برو مجلس روضه دیگه این چه بهانه ایه میاری!اگه نمیخوای بری هم بگو نمیخوام برم!نگو توفیق نداشتم!!
فکر میکردم که اگر مسجد نمیرم یا روضه نمیرم یا فلان کار رو انجام نمیدم دلیلش «نخواستن» خودمه نه «توفیق» نداشتن!
یعدترش به این نتیجه رسیدم که نه! انقدرها هم همچی دست خودمون نیست و واقعا بعضی چیزا فقط با همون «توفیق» داشتنه به دست میاد!
الان به این نتیجه رسیدم که اگه تنبلی و بهانه گیری رو کنار بذاریم! واقعا برا بعضی چیزا «توفیق» ندارم...
+
خانومه تو کلاس اشپزی که امتحانی رفته بودم بعد دیدن عکس شیرینی ها و کیک هام
میگه دروغ میگی بگو کجا کلاس اشپزی رفتی:| حالا هرچی بگو کلاس نرفتم مگه باور میکنه :|
من برا هیچ کاری به غیر نقاشی رنگ و روغن کلاس نرفتم :|
+
ولایت امام بر مخلوقات ولایت خداست، یعنی همه ی ذرات عالم، از پای تا به سر،بقایشان به جذبه ی عشقی است که آنان را به سوی امام می کشد، اما خود از این جذبه بی خبرند.
صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی اینگونه هست یا خیر!
اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی، واگرنه... دیگر به جای آن که با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب اخرالزمانی حسین (ع) با دل به زیارت عاشورا برو. «ضحاک بن عبدلله مشرقی» را که می شناسی! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حق اند... که اگر با مرگ انس نگیری، خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
شب هرچه در خویش عمیق تر می شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این، سرالاسرار شب زنده داران است.
فتح خون نوشته سید شهیدان اهل قلم؛ سید مرتضی آوینی
پ ن
ما اهل کوفه نیستیم؟؟!!
یه جایی میخوندم پولی که اون زمان یزید به مردم کوفه داد برای بیعت کردن باهاش و بی خیال امام حسین (ع) شدن! به پول الان ما میلیاردی میشه! تصور کن اون زمان بودی و همچین پولی فقط بهت میدادن! بازم با همین اطمینان جیغ میزدی "ما اهل کوفه نیستیم !" ؟!!
*امام صادق علیه السلام:
وَ اعْلَمِی أَنَّ الشَّابَّ الْحَسَنَ الْخُلُقِ مِفْتَاحٌ لِلْخَیْرِ، مِغْلَاقٌ لِلشَّرِّ، وَ أَنَّ الشَّابَّ الشَّحِیحَ الْخُلُقِ مِغْلَاقٌ لِلْخَیْرِ مِفْتَاحٌ لِلشَّر
آگاه باش که جوان خوش اخلاق، کلید خیر و قفل شر است و جوان بداخلاق قفل خیر و کلید شر است.
بعدانوشت!!
بنده از اون دوستی که زحمت کشیده قریب به کل ارشیو اینجا رو خونده تشکر میکنم! خدایی خسته نباشه!