من خنده زنم بر دل، دل خنده زند بر من اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه

خب طبق معمول الان باید بگم داره عید میشه وعیدتون مبارک جلوجلو

فصل داره تغییر میکنه و همچی دوباره قشنگ میشه  و...

ولی من ادم گفتن این چیزا نیستم

قبلا هم اینجا گفتم که تغییر فصل به تنهایی برام ارزشمند نیست

این تغییر فصل وقتی ارزش پیدا میکنه که ادم خودش هم تغییر کنه

یه تغییر درست!خوب!

این چند وقته با وجود اینکه زیاد درگیری داشتم

ولی پس زمینه ذهنم این بوده ک تو این یه سال چی بدست اوردم

چقدر پیشرفت کردم

چقدر این پیشرفتم درست بوده

 

فارغ از همه اتفاقات ریز و درشت این سال

تنها چیزی که تو ذهنم خیلی خیلی پررنگه همین سفر کربلاس

قبل رفتن فکر می کردم میرم اروم میشم و برمیگردم دوباره شروع می کنم

واقعا هم همین شد رفتم اروم شدم برگشتم

ولی شروع دوباره ای در کار نبوده انگار

هرچند تو همین دو سه هفته حداقل تو زمینه کاری پیشرفت داشتم

ولی چیزای مهم تر از کار هم هست... خیلی مهم تر...

 

شاید این شروع دوباره باید از همین اول سالی باشه

امیدوارم این سال جدید برای همه و برای من سال پربرکنی باشه:)

 

پ ن

عنوان از وحشی بافقی

۳ نظر

همینجوری...

ای صبح من بدون تو از شب سیاه تر!


این صبح را چگونه بدون تو شب کنم؟

 

محمد مهدی سیار

 

+

همه به ما گیر میدن هیشکی نیس به خودشون گیر بده

موندم چطو میخوان واب دل شسکتن هاشون رو بدن...

 

+

بعدا نوشت

به نظر میاد امارگیر بیان قاطی کرده باشه

البته شایدم یکی دو نفر کل ارشیو اینجا رو امروز خوندن ک امارگیره اینجوری ترکیده!!

 

بعد بعدانوشت!

دلیل مشخص شد! هجوم خزنده ها :دی

۰ نظر

...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

میخوام یه اعترافی بکنم

من موقع رفتن اصلا به بعدش فکر نکردم

یعنی انقد به این رفتنه محتاج بودم که بعدش رو اصلا نمیدیدم!چه برسه به اینکه بهش فکر کنم!

قبلش با خودم میگفتم یعنی میشه منم اروم بشم

وقتی رفتم اونجا و اون اررامش محض بهم تزریق شد فقط نفس کشیدم

اصلا یادم رفت قراره برگردم

تا روزای اخر

باز نگران شدم

تازه یادم اومد که ای اقا! برگشتی هم هس!

هی با خودم میگفتم یعنی این ارامشه میمونه برام!؟

یا وقتی برگردم باز همون اش و همون کاسه!

الان نزدیک یه هفته اس که برگشتم

درسته تو این یه هفته خیلی شلوغ بودم و اصلا وقت فکر کردن به خودمو نداشتم

ولی میفهمم که اون ارامشه برام موند

حداقل تا الان مونده

درسته همون مشکلات هس درسته هنوزم باید برای زندگی جنگید

ولی الان ته دلم ارومه

ته دلم مطمئنم بی جوابم نمیذارن

ته دلم خیلی روشنه...

 

+

ان شاالله هرکی نرفته قسمتش بشه و بره

وقتی اونجا میری انگار توی هوا به جای اکسیژن، ارامش پخشه!

 

 

پ ن

عنوان از حافظ

۰ نظر

تموم شد

به همین زودی تموم شد...

نمیخوام...

نمیخوام برگردم به حال قبل رفتن...

نمیخوام خوراک شب و روزم اشک بشه...

حس می کنم اون چیزی رو که باید از این سفر به دست میاوردم,نیاوردم... حس میکنم ضرر کردم معرفت نداشتم.. یه چیزی تومایه های خسرالدنیا و الاخره...

۵ نظر

رویا...

سلام

اینجا همه چیز عین رویاس

انگار داری تو ابرا راه میری

انقد ارامش داره ...

اقا من نمیخوام برگردم!!

یعنی اصلا ها!!اصلا

انقد این ارامشی ک اینجاس دلچسبه ک حد نداره

میترسم برگردم و باز همون اش باشه و همون کاسه...

 

۲ نظر

ای آسمانِ من که سراسر ستاره ای... تا صبح میشمارمت اما ندارمت...‌!

هنوزم باورم نمیشه فردا راهیم!

 

یا اباعبدالله حسین...

از غم و هجر حرم پیر شدم میدانی...

عشق من گنبد سقاست مراهم دریاب...

 

حلال کنید ان شاالله نایب الزیاره دوستان بیانی هم هستم

 

پ ن

عنوان از سعید بیابانکی

۳ نظر

ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟ که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

یه جوری دلم گرفته

یه جوری دلم میخواد فقط گریه کنم

یه جوری داغونم

که تا حالا اصلا این جوری نبودم

انگار اوار شدم روی زندگی

اوار شدنی بدتر از اوار شدن پلاسکو...

 

دمِ آخر وصیتی دارم
 ای علی جان به خاطرت بسپار
 نیمه شبها حسینِ دلبندم
 با لب تشنه می شود بیدار
 
بارِ سنگین این وصیت را
از سرِ شانه های من بردار
قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار
 
گریه کردم ز غربتش دیشب
تا سحر سوختم برای حسین
با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین
 
کفنش را به زینبم دادم
حرف های نگفته را گفتم
چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج کربلا گفتم
 
گفتمش میوه ی دلم زینب
کربلا باش یار و یاور او
ظهر روز دهم به نیتِ من
بوسه ای زن به زیر حنجر او

وقت افتادنش به روی زمین
چشم خود را ببند مثل خدا
صبر کن دختر عقیله ی من
قهرمان بزرگ کرب و بلا

 

وحید قاسمی...

 

پ ن

عنوان از سعدی

۱ نظر

ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

درد و دل می کردیم

اولین بار بود برای کسی جز فاطمه درد و دل میکردم

از بس که نیس و نیستم و هوا خفه کننده بود برام دل دادم به مهر این دوتا دوست 4 سال کوچکتر...

و چقد احساس غربت کردم

و یادم اومد به درس اول دینی اول دبیرستان زمان ما

که حرف از درد متعالی زده بود

یادم اومد خیلی وقته که دیگه بین ادمای جامعه کسی درد متعالی نداره

دغدغه ها و افکار من از نظرشون احمقانه بود

میگفت من نه هاشمی برام مهمه نه هیچ کسی دیگه

ولی برا اینکه جایی کارم راه بیفته تیپ حزب الهی زدم و چادرو کشیدم تو صورتم

نشستم جلوی اون خانم فوق حزب الهی

یه جمله گفتم اقامون خیلی مظلومه و ادای گریه کردن دراوردم

خانومه باورش شد زد زیر گریه و کار منم راه افتاد

 

از کی اینجوری شدیم ما؟ از کی انقد دو رو شدیم

چرا انقد به جماعت منافق شبیه شدیم...

 

درد متعالی هم فدای سرمون و به واقع پیشکش!

ماها خیلی وقته دیگه به دردهای اطرافیانمون هم بی توجهیم

انگار نه انگار دوستمون خواهرمون برادرمون و... درد داره و ما می توانیم مرهم باشیم...

ما نه تنها مرهم نمیشیم که حتی از  درد دیگران هم برا بازی های سیاسی و اجتماعیمون سوژه درست می کنیم

 

 

* عنوان از سیمین بهبهانی

خودمم میدونم متن و عنوان بی ربطه :دی

۷ نظر

چون میگذرد خیالی نیست...

ترمی که با استاد س و استاد الف درس نداشته باشم!

اصلا ترم نیس!

دلم تنگ میشه براشون!

برای اذیت کردن استاد س به خصوص!!

استاد الف هم که سرور ماست

 

منِ معدل فلان!الان با یه مشروطی هیچ فرقی ندارم!

چون مدیر گروه باشعور و عزیزمون انقد قشنگ برنامه ریزی کرده که هردرسی میخوام بردارم با یه درس دیگه تداخل داره!

الان فقط 15 واحد تخصصی دارم:|

با این وضع تا صد سال دیگه یه لیسانس میگیرم :دی :| هه

 

استاد الف برام عین استاد چ از دانشگاه قبلیمه خیلی اون استادمو دوست داشتم با اینکه سخت ترین درسا رو باهاش داشتم و سخت ترین امتحانا رو ازمون میگرفت.دلم برا اونم تنگ شده

بیشتر از همه دلم برا فاطی بی معرفت تنگ شده

متاهل شد ما رو یادش رفت ب کل خخخ

مضحکه تو دانشگاه جدید یه عالمه ادم میشناسم و میشناسنم و مثلا دوستیم

ولی در راه رضای خدا یه نفر که فقط زبون منو بفهمه نیس

کلا تو این استان انگار قحطی همه چی اومده

 

خودمم نمیدونم چرا اینا رو نوشتم...

فقط میدونم خیلی دلم گرفته...

 

۴ نظر
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان