علی الحساب اینو بگم که داره شکنجه م میده
امشب یکی یه حرفی زد که سر زخم قدیمیم رو باز کرد
بحث شد و عصبی شدم
گریم گرفت
و باز یادم افتاد به اون خانم همسایه ی فامیلمون که به رحمت خدا رفتن
و یادم اومد که امثال اون ادم با نوع تفکرشون چه ظلمی در حق دخترها میکنن و چقدر حال بهم زن هستن
قاطی بغض و عصبانیتم یه چی گفتم که با اینکه بهش معتقدم ولی نباید اونقدر صریح میگفتم
نباید به اون شکل میگفتم
و...
من اون تفکر رو میخواستم نهی کنم نه یه شخص خاص رو ...
بی فکری کردم فکر کنم!:|