روزمرگی

به مرز باریک بین عقل و دل فکر می کردم

به تصمیم هایی که در لحظه فکر میکنم با عقل خالص گرفته شده

ولی بعد از مدتی میفهمم ناخالصی دلی هم داشته

نه اینکه بد باشه و صدالبته که حتما همیشه خوب هم نیست

و برعکسش حتی!

بی خیال بقیش!

 

+

 

تو فکرم این بود که یه بحث اساسی باهاش داشته باشم

و به همین نیت هم رفتم جلو

ولی درنهایت به یه مکالمه کوتاه مثبت تبدیل شد بدون بحث و جدل!

ولی خدایی باید این جمله رو بدن با اب طلا بنویسن بزنن سردر دادگاه خانواده!!

زن و شوهر بعد از مدتی خیلی بهم شبیه میشن و به قول حاج اقا متوسل عین خواهر و برادر* میشن.

بخصوص تو صفتهای تنبلانه :دی

 

+

 

تو اشپزخانه دارن کار خودشونو میکنن و غیبت منو هم میکنن :دی

نمیدونم چرا هیشکی نمیخواد درک کنه که من سختگیر نیستم!

من فقط نمیخوام مثل فلانی بعد یه ماه برگردم خونه بابام!

من فقط نمیخوام مثل بهمانی بعد فلانقدر ماه با اون افتضاح بی خیال خونه شوهر بشم!

من! با وجود اینکه تصمیم قطعی داشتم که تو این مورد خاص خودخواه باشم!

ولی بازهم دارم فکر 4 نفر بعد خودمو میکنم

به این فکر نمیکنن که اگه یه درصد خدای نکرده من ِ اولی با اون مهر نحس تو شناسنامه برگردم خونه بابام! زندگی خودشون هم به شدت تحت تاثیر قرار میگیره!

فهمیدنش سخت نباید باشه!

 

 

* این در مورد اون دسته از زن و شوهرهای صادقه که باهم حرف بزنن! نه اون زن وشوهرهایی که هرکدوم عین برج زهرمار ی طرف خونه میشنن و یکی سرش تو گوشیه و اون یکی تا کمر توی تلوزیون فرو رفته!

آبان دخت ...
۰۵ مرداد ۰۰:۰۹
همممم...درگیری همه ی دخترا! خاستگار :))

قبول دارم حرفاتو...چیز کوچیکی نیست که الله بختکی تصمیم گرتفه بشه :)
پاسخ :
:)کار از درگیری گزشته! داره به آزار تبدیل میشه!! :/
کاش ملت اینجا هم قبول داشتن!
Ali
۰۵ مرداد ۰۰:۱۹
Salam*irancell tasmim gerefte be hame moshtarakan khod sharj hadie bede!chetor?alan migam:ba arsal kod 1878308687 be 203022 ba khat irancell hadie ra daryaft konid;arsal payam bala raygan art.
پاسخ :
:|
آبان دخت ...
۰۵ مرداد ۱۲:۰۸
ای بابا :|

آخه اکثرا میگن بچه ها ازدواج کنن برن سر خونه زندگیشون از این بلاتکلیفی در بیان :))
پاسخ :
:)

درسته این ملت هم حرفشون همینه ولی شیوه ی بیانشون متفاوته! :)

آبان دخت ...
۰۶ مرداد ۱۱:۴۰
:)))
پاسخ :
:)
شهاب الدین ..
۰۸ مرداد ۰۰:۴۷
سلام
خسته نباشید.
کار از خلاصه نویسی گذشته،نوشته هاتون کم کم داره به رمزهای سازمان سیا تبدیل میشه!
از شوخی گذشته،آینده نگری تون و اینکه همه جوانب رو در نظر میگیرد خیای قابل تحسینه.ولی اگر ما از ترس اینکه اتفاق بدی نیفته،دست به اقدامی نزنیم؛اتفاقات از راه دیگه ای وارد زندگی مون میشن.
به هرحال هر کس یه مقدار معینی روزی داره،نگرانی و ناراحتی هم جزء روزی هامون هست.مال یکی کمتر،مال یکی بیشتر.
مهم اینه تو هر موقعیتی یادمون نره امتحان خداست.و الا که خدا تضمین نداده همیشه همه چیز طبق خواست ما پیش بره...
اگه احیانا درباره چیزی نظر دادم که نباید؛عذرخواهی میکنم.
التماس دعا
پاسخ :
سلام
ممنون سلامت باشید

:) واسه اینه که دیگه واقعا تبدیل شدم به نمو! مثلا ساعت ها راجع به بند اول همین نوشته فکر کرده بودم! ولی موقعی که میخواستم بنویسمش فقط همین ها یادم اومد و یه قسمتی که قابل انتشار نبود.
قبول دارم صحبتتون رو و واقعا معتقدم که همینجوریه و متاسفانه یه مجموعه از عوامل دست به دست هم دادن که راکد بمونم...

اختیار دارید من خیلی هم خوشحال میشم که شما راهنماییم کنید اینو جدا از ته دل دارم میگم

حاجت روا ان شاالله
مهرناز .ج
۰۸ مرداد ۱۲:۳۰
موضوع چیه روشنای من؟؟؟
من نبودم چقدر اتفاقات افتاده :((((((
چطوری خودت؟ خوبی عزیزم؟
دختر با معرفت من😊❤
پاسخ :
سلام عزیز دل من :)
خداروشکر خوبم :)
اتفاقی نیفتاده مهربانو :) از هموناس که اگه نباشه خوشی میزنه زیر دل ادم ;)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان