مبارزه ی نفس گیر

سلام!!

توی این دو سه روزی که گذشت کارای عقب مونده ام رو انجام دادم

چندتا کتاب و مبحث هم بود که باید خونده میشد

یکی از اینها کتاب جهاد اکبر امام خمینی (رحمه الله) بود

اول اینکه پیشنهادم اینه اگه خوندین دوبار بخونیدش!

کتاب در رابطه با جهاد اکبر و مبارزه با نفس هس

و چون امام خطاب به طلاب دارن سخنرانی میکنن یه کم نثرش سنگینه!

البته برای من اینجوری بود سنگین نه به این معنی که معنا و مفهومهش درک نشه!

سنگین به این معنا که بعد از خوندن ده صفحه ! صفحه اول یادت میره! :|

اصولا تلاشم اینه که کتابها رو با تفکر بخونم حتی اگه اون کتابه فقط ی رمان مزخرف باشه :/

این کتاب با قسمت تفکرش خیلی طول کشید

یعنی نسبت به تعداد صفحات کمش (حدود50 تا) زمانی که گرفت زیاد بود

 

این روضه ها رو خوندم که بگم

امام در رابطه با ماه شعبان و رمضان خیلی توصیه کردند 

مثلا گفته بودند حتما در ماه شعبان هرروز مناجات شعبانیه خونده بشه

 در مورد رمضان گفته بودن اصلا قانع نباشید و تا جایی که میتونید و میشه از خوان رحمت خدا برا خودتون جمع کنید

(اینا نقل به مضمون هستا!! دقیقش رو یادم نیس)

موقعی فرمایشات امام در مورد رمضان رو میخوندم با خودم فکر کردم من جز دسته ی چندم حساب میشم!؟

امام میفرمایند

یه عده هستن که اصلا براشون اهمیتی نداره که ماه رمضان اومد و رفت! اینا یا اصلا بهره نمیبرن از این ماه یا خیلی کم بهره میبرن!

(یعنی چون حواسشون نیس برا خودشون هیچ توشه ای جمع نمیکنن!)

یه عده ی دیگه هستن که افراد قانعی هستن و یه کم توشه فراهم میکنن و عقب میشنن

یه عده ی دیگه هم هستن که اینا بی خیال این خوان رحمت خدا نمیشن و تا جاییکه در توانشون هس برا خودشون توشه ی اخرت جمع میکنن

 

من ادمی نیستم که تمام مدت قران و کتاب دعا دستم باشه

دعاهای کمی هم بلدم

ولی سعی میکنم همین کم ها رو هم با دقت و تفکر بخونم!(هرچند اکثر اوقات نمیشه)

ماه رمضان هم از لحاظ برنامه عبادی تفاوت خیلی فاحشی با بقیه ی ماه ها برام نداشت

حتی نمیدونم با این جمله هم میتونم سرمو کلاه بذارم یا نه! " یک ساعت تفکر بهتر هفتاد سال عبادته!"

اصلا هم یادم نیس این جمله حدیث هس یا نه! :|

 

فکر میکنم با این اوصاف جز دسته ی اول باشم که نمیفهمن کی به کیه و چی به چی!

 

پ ن

مغزم انقد پره که حد نداره

اصلا حس خوبی ندارم نسبت به خودم :|

۰ نظر

عید مبارک...

اهالی عیدتون مبارک:)

وقتی که قوت غالب من اشڪ روضه هاست

با این حساب فطریه ام پای زینب است...

۳ نظر

اندر حکایت شبهه های بحث برانگیز!

ی متنی برام فرستاده بود که یکی از واجبات دین رو خیلی ظریف نقض میکرد

خیلی خلاصه گفتم متن ضد دینه و موافق نیستم

گفت هرکس اعتقادی خواهر!

پس دیگه نگو خداوند بخشنده ی مهربان!

خدابخشنده اس!

(پشت بندش هم ی گیف در رابطه با ذهن بسته فرستاد!)

میگم این " هرکس اعتقادی داره" یعنی هرکسی داره انتخاب میکنه از بین واجبات و محرمات دین

تا وقتی انتخابی عمل کنیم نمیتونیم اسم خودمون رو بذاریم مسلمان!

میگi با من به زبون خودم حرف بزن

انتخابی عمل کردن چیه

میگه به جای اینکه فلان فعل واجب رو انجام بدی ولی دروغ هم بگی!

خب دروغ نگو!

بحث میکنیم!

 

و باز هم مثل اکثر اوقات به این نتیجه میرسم که حداقل شاخصه ی بحث مفید اینه که افراد سعی کنن

حرف همدیگه رو بفهمن! نه اینکه فقط حرف خودشون رو بزنن

برام سواله که چرا ما میخوایم فقط ثابت کنیم حرف خودمون درسته؟

چرا قبول نداریم که ماهم ممکنه اشتباه کنیم!؟

چرا به جز تجربه هیچ دلیل و مدرک مستندی نداریم برای حرفامون (اکثر اوقات!)

و...

 

یکی از وبلاگ هایی که میخونم در مورد نماز خیلی قشنگ نوشته بود

نماز میخوند که به ارامش برسه

نماز میخونیم که به ارامش برسیم

بقیه ی واجبات هم همینجوریه به نظرم

مثلا قبلنا که ملت حواسشون بهمدیگه بود( منظور این نیس ک دماغشون تو زندگی همدیگه بوده ها!)

تا ی جایی ی بدی از کسی میدین سریع بهش میگفتن

حالا ی عده با لحن خوب و خوش

ی عده هم که همیشه همه جا هستن با خشک مغز بازی!

از هرکدوم از قدیمیا و سن و سال دارها که بپرسی تو اون دوران فساد کمتر بوده

صرف همین گوشزد کردن ساده

من این گوشزد کردنه رو با توجه به احساس خودم اینجوری تفسیر می کنم

میگم ما ادمها ذاتمون خوبی ها و زیبایی ها رو دوست داره

وقتی ی بدی یا زشتی میبینیم دردمون میاد و اون درده باعث میشه نخوایم اون بدی ادامه پیدا کنه یا تکرار بشه

و همین باعث میشه که تذکر بدیم

 

 

امشب واقعا به حرف اون حاج اقا رسیدم که گفتن تربیت حسینی جواب میده

برنامه کدبانو از شبکه (افق کنم) در مورد یکی از شهدای خان طومان بود

شهید از اون قهوه خونه ای های حرفه ای خالکوبی دار بوده که سال قبل میره کربلا و ی کلام به امام حسین (ع) میگه ادمم کن

و چقدر قشنگ هم امام حسین ادمش میکنه به فاصله ی چندماه خواب میبینه که باید بره سوریه و با بدبختی رفتنش همانا و برنگشتنش هم همانا!

چقدر قشنگ امام حسین(ع) بعضیا رو واس خودش نگه میداره...

فک کن بفرستت بشی مدافع بی بی زینب!

خدایی چقدر لیاقت میخواد...

 

+

برا اولین بار ی جوری داره پیش میره که خیلی پسندونه (به لهجه شیرین یزدی خوانده شود!)

 

بعدانوشت

متوقف شد!!!:|

۰ نظر

تربیت حسینی

دیشب جایی افطاری دعوت بودیم

مراسم داشتن قبل افطار و یکی دوتا از حاج اقاهای مطرح استان هم اومده بودن

موضوع گفتگو خانواده و نقشش در تربیت فرزند بود

صحبتای حاج اقا جالب بود و دغدغه ها رو چندبار برابر کرد..

میگفت درسته که بچه حدود 7-8 ساعت رو تو مدرسه با دوستاش میگذرونه

ولی زمانی که تو خونه اس خیلی بیشتره و مسلما این زمان بیشتر باعث تاثیرگذاری بیشتری هم میشه

میگفت اخیرا خانواده ها باهم میشینن برنامه های طنز تلویزیون رو میبینن

حالا در کنار این برنامه طنز ، ی برنامه ی تربیتی مفید رو هم باهمدیگه ببینن

ی کم دیگه در این مورد صحبت کرد و بعدم دوتا خاطره تعریف کرد

میگفت توی کاشان ی خانواده ای هس که دو تا شهید مفقودالاثر دادن

تو این خانواده پسر خواهرشون میره ی شهر دیگه و کلا فاز مخالف پیدا میکنه

خواهر به برادرش که روحانی هم هس میگه داداش ما دوتا شهید مفقودالاثر داریم

شما روحانی هستی پسر من رفته فلان شهر و از دستم رفته ی کاری بکن

اون برادر میگه بیا پول روهم بذاریم بفرستیمش حج!

فرستادنش حج و برگشت و فقط تا دو هفته اون حال و هوای معنوی رو داشت

بعد دو هفته باز همون اش و همون کاسه!

باز خواهر میره پیش برادرش که دادش این راهت جواب نداد چکار کنیم

میگه ی راه دیگه داریم بیا بفرستیمش کربلا!

پسره رو میفرستن کربلا!

پسره برمیگرده همه ی دوستاشو جمع میکنه و میگه ما هممون دیوونه ایم!

بیابید ببرمتون ی جایی ببنید زندی یعنی چی!

ی هیات راه میندازه و با کل دوستاش میرن کربلا!

بعد اینکه برمیگردن با همه ی اون جمع ی هیئت هفتگی درست میشه و اون جمع خطاکار به واسطه ی امام حسین(ع) همگی هدایت میشن

میگفت همه ی حرکت های درست و حق توی اسلام خانوادگیه مثل قیام امام حسین(ع).

میگفت تو برنامه زندگیتون هفته ای ی ساعت هیئت رو جا بدید!

درسته که همه عاشورا و تاسوعا میرن هیات ولی اون چیزی که طی سال میشه دست اورد رو با دو روز در سال نمیشه به دست اورد

باخودم فکر کردم میدیدم درست میگه حاج اقا

از وقتی هیات رفتنم شد سالی ی بار خیلی افت کردم

دانشگاه قبلی خوبیش به این بود که خوابگاهی بودیم و خوابگاه هم داخل دانشگاه

هربرنامه ای بود راحت بودیم بخصوص برای اینجور مراسمات

این دانشگاه با اینکه به نظرم برنامه هاش بهتره! ولی امکانش نیس که بمونم تو دانشگاه...

 

پ ن 1

هیئت رفن از نظر من فقط گریه کردن تنها نیس ( هرچند همین گریه کردنها دست خیلیا رو گرفته)

هیئتی خوبه که علاوه بر گریه کردن دوتا کلمه از مکتب امام حسین رو بهت یاد بده!

 

پ ن 2

میخوام طرح مطاعاتی شهید مطهری شرکت کنم ولی خیلی مفصل و سخته!!

میترسم وقت نکنم به کارهای خودم برسم و بدقول بشم جلوی گروه!

۰ نظر

ترافیک!

سه روزه گذشته رو درست نخوابیدم!

یعنی همون صبح هم نخوابیدم

تو مغز تحفه ام هم همه جور مساله ای مطرح بوده

اصلا کمیسیونی جلسه ای چیزی بود انگار!

از بس شلوغ پلوغ بود :|

یکی از مسائل کنکور ارشد بود و گرایش های رشتم!

میدونستم گرایش های ارشدمون خیلی هم جالب نیس!

ولی تا این حد درکش نکرده بودم!

یعنیا!ی رشته ای هستم که گرایش های ارشدش یکی از یکی دیگه خرتر!!چرا؟

چون دانشگاه شهرمون گرایش های جالبش رو که نداره

اون گرایشیم که داره در واقع من ازش متنفرم!

یعنی هنوز یادم نرفته سرکلاس معماری با شریفی چه بدبختی هایی که نکشیدم!

 

نخندین خب! حالا درسته هنوز دو سال (حداقل) و دوسال و نیم (حداکثر) مونده تا من برسم به ارشد!

و اصلا وابدا هم معلوم نی تو این دو سال چی بشه!

ولی خب من اگه این حرکت فوق جذاب رو سال اخری نزده بودم الان ترم دوم ارشدمم تموم شده بود...

( به هیچ وجه از کاری ک کردم پشیمون نیستم ولی نمیتونمم منکر زمانی که از دستم رفته بشم...)

 

در راستای نخوابیدن های سه روز گذشته! دیروز که منگ بودم کله ی صبح!

و نتونستیم مباحث تعیین شده رو برسونیم

امروزم که خواب موندم:|

الان منم و فائزه و 270 صفحه ای که باید تا سه شنبه تموم بشه!!

باید دنبال ی رفرنس خوب برا مهندسی نرم هم باشم

شاید به به فائزه بگم از استاد س بپرسه!

شایدم به فاطمه بگم از استاد پ بپرسه !  (من شماره هیچ کدوم از اساتید رو ندارم و نمیخوام که داشته باشم!)

یعنی اگه طبق برنامه پیش بریم! تازه تا اخر تیر میتونیم پیش نیازها رو تکمیل کنیم!!

و تا نیمه مرداد باید نرم افزار اولیه طراحی  تست بشه!

تازه این فقط قسمت فنیشه!

تصور کن اگه ایده ی مسئول محتوا نرسه بهمون احتمال داره تا اخر مرداد هم طول بکشه!

میمونه شهریور یعنی فقط ی ماه وقت برا تکمیل نرم افزار!

همه ی اینها ی طرف! حامی مالی هم باید پیدا کنیم ی طرف!

اینم یکی دیگه از مسائل بود!

 

۰ نظر

میگذره...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چیزهای کوچک

توطئه ی من و نوید چهارساله ی بچه اولی!

علیه حسین یک ساله بچه دومی!

:)

 

لبخند

۰ نظر

خشم و غضب!

دیشب حاج اقا در مورد خشم و غضب صحبت میکرد

میگفت بترسید از روزی که گرفتار خشم و غضب خدا بشید

حالا چطوری دچار خشم و غضیب الهی نشیم!؟

 

پرانتز باز: حاج اقا با حدیث و.. اینا حرفشو زد ولی از اونجایی که من حافظم در حد ماهیه!

هیچ کدوم از احادیث رو یادم نمونده و حرفای حاج اقا رو هم کامل یادم نمونده و فقط مضمونشون تو ذهنم هس!

پرانتز بسته!

 

حاج اقا میگفت به مردم خشم نگیرید که دچار خشم خدا هم نشید!

حالا این مردم هرکسی میتونه باشه

توی خونه به همسر و فرزند یا پدرومادر!

توی فامیل !توی کلاس! تو خیابون!

میگفت طرف بیرون از خونه خیلی خوب و خوش اخلاقه ولی تو خونش اخلاق نداره!

زن و بچه بیچاره از دستش امان ندارن از بس بداخلاقه

 

پرانتز باز: ما به این جور ادما میگیم علی در و عمر تو! پرانتز بسته!

 

میگفت اگه میخوای خدا بهت غضب نکنه تو هم به اطرافیانت غضب نکن

از دستش عصبانی هستی! اشتباه کرده!! باشه! اروم بهش بگو!

ببین غضب خودت چیه! اصلا در برابر غضب الهی حساب نمیشه!

 

ی راه دیگه در امان موندن از غضب الهی! صله ی رحمه!

اقا!! خانم!! سال سر میره اگه ی بار سر ب فک و فامیل بزنی!خدا نمیندازتت تو جهنم باور کن!

حاج اقا روایتی هم درباره ی این صله ی رحم گفتن که من فقط نصفش یادمه!

و دقیقا قسمت اصل ماجرا یادم رفت!

(داشتم مینوشتما! ولی همین که رسیدم به اصلش ! یادم رفت :|)

 

حاج اقا دو مورد دیگه هم در رابطه با راه های جلوگیری از دچار خشم و غضب الهی شدن!گفتن!

که خب من یادم نمونده!

یعنی همزمانی که دعا میخوندم به سخنرانی هم گوش میدادم!

و چون منقابلیت Multitasking ندارم! مغزم فقط جاهایی که به خودم مربوط بود رو الارم میزد!

 

*حاج اقای مذکور حاج اقا رفیعی هستن!

 

+

یعنی اگه من الان بمیرم!و طبق استدلال حاج اقا!

خدا بخواد با خشم و غضبش باهام برخورد کنه!

مستقیم طبقه شونصد جهنم جامه :|

۲ نظر

نامه های خط خطی

سلام دوست من!

راستی من با چه اسمی باید صدایت بزنم؟

میدانی گهگاهی ک خیلی دلم میگیرد دلم میخواهد صدایت کنم " یا حبیب الباکین"

گاهی که دلم از آدمهایت می گیرد و دوستی هایشان تیره می شود، میفهمم هیچ دوستی مثل خودت نمی شود!

میفهمم که "یا رفیق من لا رفیق له" هستی!

میفهمم رفیقی هستی که دلم ذوق میکند بودنت را!

اصلا انگار بو میکشد رفیق بودنت را...

دوست من ! چطور صدایت کنم که درخورت باشد!؟

چطور صدایت کنم که عظمت دوستم را نشان بدهد؟

انقدر خوبی و انقدر اسم های گوناگونی داری که درمیمانم کدامشان رو بیشتر میشناسم و دوست دارم!!

میدانی!خیلی بد است که از بعضی اسم هایت می ترسم!

اسم هایی که قدرتت را به رخ میکشد

اسم هایی که نشان میدهد اگر بد باشم چه می شود! مثل این اسمت "الخافض"!

سعی میکنم از امروز بروم دنبال معانی اسم هایت!

دلم نمیخواهد از اسم هایت بترسم!

میخواهم دلم را بند کنم به همین اسمهایی که ازشان می ترسم!

میدانم که این ترسم از نشناختن است!

که اگر میشناختمت اگر اسم هایت را خوب میفهمیدم ترسی نبود...

دوست من بیشتر از الخافض بودن! رحیم است! رحمان است...غفارالذنوب است...

 

یَا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ...

یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ...

۰ نظر

خود کرده را تدبیر نیست...

ی  عکس نوشته

برای ده نفر

با سه فیدبک مختلف

ساعت هفت صبح

 

(اون هفتای دیگه سه تاشون هنوز آن نشدن! سه تاشونم صحبتی نداشتند!)

 

درگیر ری اکشن نقش اول ماجرام

 

نتیجه اخلاقی اینکه

تا وقتی امادگی جواب ددن به ی سری سوالا رو ندارید

جوگیر نشید

بزارید ی رابطه ی مرده به حال خودش بمونه...

 

 

بعدانوشت

بعد حدود یک سال

رابطه مرده زنده شد!

 

۰ نظر
منِ مختصر
میخوام دل به دریا بزنم
اوج بگیرم
پرواز کنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان